0

امیر عاشقان

 
moradi92
moradi92
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 3481

پاسخ به:امیر عاشقان
جمعه 21 شهریور 1393  1:57 AM

 

اي علي! هميشه فكر ميكردم كه تو بر مرگ من مرثيه خواهي گفت، و چقدر متاثّرم كه اكنون من بر تو مرثيه ميخوانم! اي علي من آمدهام كه بر حال زار خود گريه كنم، زيرا تو بزرگتر از آني كه به گريه و لابه ما احتياج داشتهباشي...

اي علي! گفتي كه هر كس گفتنيهايي دارد و شخصيت هر انساني به اندازه ناگفتنيهاي اوست. و من اضافه ميكنم كه درجه دوستي و محبت من با انساني ديگر، به اندازه ناگفتنيهايی است كه ميتوانم با او در ميان بگذارم و از اين ناگفتنيها كه ميخواستم با تو بازگو كنم. بينهايت داشتم...


اي علي.! تو را وقتي شناختم كه در اعماق روحت و قلبت شنا كردم و احساس خفته و ناگفته خود را در آن يافتم. قبل از آن خود را تنها مييدم و حتي از احساست و افكار خود خجل بودم، و گاهگاهي از غير طبيعي بودن خود شرم ميكردم اما هنگاميكه با تو آشنا شدم در دوري دور از تنهايی به در آمدم و با تو همراز و همنشين شدم.


اي علي! تو مرا با من آشنا كردي، من از خود بيگانه بودم، همه ابعاد روحي و معنوي خود را نميدانستم، تو دريچهاي بسوي من باز كردي و مرا به ديدار اين بوستان شور انگيز بردي وزشتيها و زيباييهای آن را به من نشان دادي.


اي علي! همراه تو به كوير ميروم.، كوير تنهايي، زير آتش سوزان عشق، در طوفان سهمگين تاريخ، كه امواج ظلم و ستم، در درياي بيانتهاي محروميت و شكنجه، بر پيكر كشتي شكسته حيات و وجود ما ميتازد.


اي علي! همراه تو به حج ميروم، در ميان شور و شوق، و در مقابل ابهت و جلال، محو ميشوم. اندامم ميلرزد، و خدا را از دريچهي چشم تو ميبينم ، و همراه روح بلند تو بپرواز در ميآيم و با خدا به درجه وحدت ميرسم.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها