شرح غزل شماره ۴۸۱: بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
جمعه 2 مرداد 1394 2:49 PM
معاني لغات غزل (481)
نكته: لطيفه دقيق، سخن موجز و حساس.
آزاده: خلاص، فازغ، آسوده.
خون خوردن: كنايه از غصه و رنج و اندوه فراوان بر خود هموار كردن.
روزيِ ننهاده: روزي مقدّر نشده.
آخرالامر: سرانجام، در پايان كار.
گِلِ كوزه گران خواهي شد: به خاك مبدّل و به صورت گِل درآمده و مصالح كار كوزه گران براي ساختن كوزه خواهي شد.
سبو: كوزه بزرگ.
بهشتت هوس است: هوس بهشتت در سر است، هوس بهشت در سر تو است.
گر از آن آدمياني كه بهشتت هوس است: اگر از آن آدمياني كه هوس بهشت مي كني.
عيش: عشرت و شادي.
آدمئي چند: چند آدميزاده يي.
پري زاده: پري نژاد، از نسل و نژاد پري و فرشته زيباروي.
كني: مي كني.
به گزاف: از روي زياده خواهي، بيهوده، بي سبب.
اسباب: (جمع سبب) وسايل، لوازم.
اجر: پاداش، ثواب.
خسرو: شاه.
دل افتاده: دل از دست افتاده، دل از دست داده.
خاطر: دل، قلب، ضمير.
رقم: خط و نشانه، اثر.
فيض: بخشش هاي كريمانه و سخاوتمندانه.
پذيرفتن: قبول كردن، دريافت كردن.
هيهات: (شبه جمله) افسوس، هرگز.
نقش پراكنده: نوشته و تصويرهاي جور و واجور، كنايه از آرزوها و خواسته هاي گوناگون.
ورق: صفحه، برگ.
ساده: بي آلايش، بدون نقش و نگار، يكرنگ و يكدست.
كَرَم: لطف، كنايه از لطف و كَرَم خداوندي.
خواجه جلال الدين: خواجه جلال الدين تورانشاه وزير شاه شجاع.
معاني ابيات غزل (481)
شرح ابيات غزل(481)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون محذوف
٭
اين غزل در آن برهه از زمان كه خواجه جلال الدين تورانشاه درصدد اقدام به دسترسي مقام صدارت شاه شجاع بوده و يا روزهاي اول صدارت او سروده شده است.
مطلع غزل يك اندرز حكيمانه را بر طبق عقايد جبريّون مطرح مي كند و بيت دوم در همين زمينه جبر، ماحصل فلسفه خيامي را در يك بيت خلاصه مي كند و در بيت سوم روي سخن شاعر با خواجه تورانشاه است و به او مي گويد اگر منظور تو از رسيدن به مقام وزارت دسترسي به عيش و عشرت و خوشگذراني است اين كارها را ميتواني بدون اين منصب هم با پري زادگان زيباروي انجام دهي و بلافاصله در بيت چهارم اضافه مي كند: اما اگر درد مقام وزارت و صدارت داري، بدان و آگاه باش كه نشستن بر مسند وزراء و بزرگان تنها با ادعا و گزافه انديشي و گزاف گويي ميسر نمي شود و مستلزم داشتن وسايل و امكانات و تجربيات فراواني است كه بايد پيشاپيش در وجود تو اندوخته شده باشد.
شاعر در بيت پنجم (كه بهتر است به جاي بيت ششم در غزل باشد) خواهان لطف و عنايت تورانشاه به زيردستان، از جمله خود مي باشد و در بيت ششم (كه بهتر است به جاي بيت پنجم در غزل باشد) يكي از عقايد عارفان پاكدل را مطرح و بازگو كرده و در قالب اندرز به تورانشاه مي گويد: الاعمالُ بالنّيّات و اگر صفحه دل خود را از خواسته هاي جور و واجورِ ناشي از خودخواهي پاك كني در اين صورت فيض ربّاني شامل حال تو خواهد شد و در تأييد اين مطلب در بيت بعدي كه همان مقطع اصلي غزل باشد به زبان ديگري خطاب به خود مي فرمايد اگر كار خود را به خدا وانهي مورد لطف و مرحمت دائمي خداوندي قرار خواهي گرفت.
شاعر در بيت هشتم كه به صورت ظاهر، منصم به صورت يك غزل است سخن را در مدح خواجه تورانشاه به پايان مي برد.
آنچه گفتن آن در اين غزل ضرورت دارد:
دلا تا بزرگي نياري به دست به جاي بزرگان نبايد نشست
نارنيني چو تو پاكيزه دل و پاك نهاد بهتر آن است كه با مردم بد ننشيني!
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش