0

خاطرات دفاع مقدس

 
moradi92
moradi92
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 3481

ماجرای سرودن شعر «قربون کبوترای حرمت» توسط شهید رجبی
چهارشنبه 12 شهریور 1393  7:16 PM

«کتاب غلامعلی رجبی(جندقی» به عنوان یکی از آثار منتشر شده در مجموعه «یادگاران» است که در آن ۱۰۰ خاطره از این شهید درج شده است. یکی از خاطرات این کتاب به چگونگی سرودن شعر زیبای «قربون کبوترای حرمت» از سوی این شهید اختصاص دارد.

 

 شهید «غلامعلی جندقی» معروف به رجبی در سال 1333 در محله خیابان آذربایجان تهران در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدر وی حاج حسن که از اساتید برجسته اخلاق و عرفان زمان خود بود، اهتمام ویژه‌ای در تربیت فرزندان خود ورزید.

غلامعلی بنابر راهنمایی‌ها و تربیت پدر بزرگوارش مداحی اهل بیت (ع) را از‌‌ همان سنین نوجوانی آغاز و به دلیل آشنایی با معارف قرآنی و اسلامی استعداد در حفظ شعر و سوز صدای وی توانست در این عرصه سریع رشد کند تا بدان جا که از سبک‌ها و اشعار او مداحان برجسته بسیاری استفاده می‌کردند.

انتشارات روایت فتح به تازگی بنا بر ضرورت پرداختن هرچه بیشتر به زندگی و سیره عملی این شهید بزرگوار، اثری با عنوان «کتاب غلامعلی رجبی(جندقی» به عنوان یکی از آثار منتشر شده در مجموعه «یادگاران» است که در آن سیداحمد معصومی‌نژاد، نویسنده اثر، 100 خاطره از دوران مختلف زندگی این شهید بزرگوار را جمع‌آوری و تدوین کرده است. خاطرات این اثر از زبان افراد مختلف نقل می‌شود و این امر سرانجام مخاطب را به صورت غیر مستقیم با اخلاق این شیهد آشنا می‌کند.

 

 

بخش‌هایی از خاطرات این کتاب انتخاب شده که به شرح ذیل است:

آن شب توی همان صحن توسل کرد که چهارده قدم به سمت ضریح بردارد و با هر قدم یک بیت برای آقا امام رضا(ع) بگوید. قدم برمی‌داشت، اشک‌هایش می‌ریخت و زیر لب زمزمه می‌کرد:

قربون کبوترای حرمت امام رضا
قربون این همه لطف و کرمت امام رضا...

***

شعرهایش بی‌تخلص بود. فقط یک تخلص از او دیدم و آن شعری بود که شب تولد حضرت علی اکبر(ع) گفت: دلبرا گر تو را نام باشد علی/ نام من هم بود غلام علی

***

مجلس عجیبی شده بود؛ با اینکه شب میلاد امام حسین(ع) بود، همه آن‌قدر گریه کرده بودند و به سر و سینه زده بودند که مجلس به هم ریخته بود. بیشتر به خاطر شعری بود که حاج منصور خوانده بود.

بعدها حاج منصور گفت «اون شعر زیبا رو غلامعلی گفته بود. دیروزش رفته بودیم کوه، همان‌جا تمومش کرد، روی کاغذ نوشت و داد به من. گفت بگیر فردا شب این رو بخون.»

***

به شاگردان مداحی‌اش می‌گفت «یه شیعه فقط از ظاهرش شناخته نمی‌شه. شیعه با معرفتی که پیدا می‌کنه، می‌شه بهترین محصل و دانشجو؛ بهترین کارمند و کاسب و بهترین همسر و فرزند و خانواده. تو یه جمله می‌شه بهترین بنده خدا.»

وقتی به رفتار و کردارش نگاه می‌کردیم، واقعاً همان‌طوری بود که می‌کفت.

***

شادترین و لذت‌بخش‌ترین لحظاتش در مجلس اهل بیت(ع) بود. حاج‌آقا پناهیان می‌گفت «واقعاً از حالاتش، رفتارش و مداحیش می‌شد فهمید از این رابطه‌ای که با اهل بیت(ع) ایجاد کرده، احساس خوشبختی می‌کنه.»

در وصیت‌نامه‌اش هم اشاره کرده که «اگر به من اجازه داده شود به دنیا رجوع کنم و با روحم به شما سر بزنم، فقط دوست دارم در هیئت‌ها و روضه‌ها شرکت کنم.»

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها