0

غزل شماره ۴۷۵: گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۴۷۵: گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
جمعه 2 مرداد 1394  2:33 PM

 ١ -مردمان گفتند كه تو در زيبايى يوسف ثانى هستى؛اما چون به دقت نگاه كردم ديدم كه به‌راستى بهتر از او هستى!
 ٢ -اى پادشاه زيبارويان،هنگامى كه به خنده‌هاى شيرين لب مى‌گشايى،دل‌رباتر و جذاب‌تر از آنى كه بگويم تو شيرين روزگار خود هستى![مقصود از شيرين،معشوقه‌ى خسرو پرويز پادشاه‌ساسانى است كه مطابق روايت نظامى(در مثنوى خسرو و شيرين خود)،زيبايى‌اش در اوج كمال بوده‌است.]
 ٣ -دهانت را نمى‌توان به غنچه مانند كرد؛زيرا كه هرگز دهان غنچه به تنگى و كوچكى دهان تو نيست.
4-صد بار گفتى كه از دهان خود كام تو را مى‌دهم؛چرا مانند سوسن آزاده سراپا زبان هستى؟
[يعنى چرا فقط وعده مى‌دهى و عمل نمى‌كنى؟مقصود از سوسن آزاده،سوسن سفيد است كه پنج‌برگ و پنج كاسبرگ دارد و معمولا برگ‌هاى آن را به زبان مانند مى‌كنند.از اين رو به آن سوسن ده‌زبان هم مى‌گويند.«چرا جمله زبانى»ناظر بر همين ويژگى سوسن است.گويى سراپاى سوسن زبان‌است.]
 ۵ -مى‌گويى آرزوى تو را برآورده مى‌كنم و در عوض جانت را مى‌گيرم!مى‌ترسم كه جانم را بستانى‌
اما به آرزويم نرسانى!
6-تير خدنگ چشم بيمار تو،از سپر جان مى‌گذرد.كسى،هرگز بيمارى چنين نيرومند و سخت‌ كمان نديده است![چشم يار را به سبب خمارى آن،به بيمارى مانند كرده و نگاه‌هاى او را به تيرخدنگ و نهايتا جان عاشقان را به سپرى كه اين تير از آن مى‌گذرد.و آن گاه اعجاب كرده است كه‌كدامين بيمار مى‌تواند چنين كمان‌دار و تيرانداز ماهرى باشد؟]
 ٧ -كسى كه تو او را از نظر بيندازى،مانند اشكى كه از چشم فرو مى‌غلتد،از چشم مردم خواهد
افتاد.[از نظر خويش برانى،به كنايه يعنى عنايت و توجه از او برگيرى.و از چشم مردم افتادن،كنايه ازخوار و بى‌مقدار شدن است.در عين حال با كلمه‌ى افتادن بازى زيبايى كرده و به مفهوم دوم آن يعنى‌غلتيدن و فرو افتادن اشك از چشم نيز نظر داشته است.]
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها