0

ضرب المثل به لهجه مازندرانی(سری اول)

 
kordabadi
kordabadi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 3073
محل سکونت : مازندران

ضرب المثل به لهجه مازندرانی(سری اول)
سه شنبه 11 شهریور 1393  11:43 AM

ضرب المثل به  لهجه  مازندرانی(سری اول)

 

پنج شنبه نون و خِرما دَر کامبي تا اَمِه مِردِه جِه بَرِسِه: پنجشنبه نان و خرما بيرون مي‌‌دهيم تا ثوابش به مرده ما برسد.

چايي دِلِه دار دَرِه مِهمون قد بِلِند اِنِه: روي چايي ساقه اش قرار گرفته مهمان قد بلند مي‌آيد.

خوي بد بدي صدقه دَر هاکِن تا بدي اون خو بر طرف بَوشِه: خواب بد ديدي صدقه بده تا بدي آن خواب بر طرف شود.

سگ سر او نَشِند تِه دَست گِند موک زَندِه: روي سگ آب نريز دستت زگيل مي‌‌زند.

شو بي وقت نونه جارو بَزوئن فرشته ملائکه رِه شِه سِرِه جا بيرون کاندي: شب بي موقع نبايد جارو بزني چون فرشته و ملائکه را از خانه خود بيرون مي‌‌کني.

گرم تندير سَره دَپوشي تِه وِسِه حادثه پيش اِنِه: سر تنور گرم را بپوشاني براي تو حادثه پيش مي‌آيد.

نِمِک رِه نِشِند بِنِه بِه خاطر اين که حضرت زهرا چشم  اُو هَستِه: نمک را زمين نريز به خاطر اين که آب چشم حضرت زهرا است.

وِشنا رِه خورِش نَوِنِه خوره بالش نَوِنِه: آدم گرسنه اهميتي به خورشت غذا نمي‌دهد ادم خواب الود اهميتي به بالشت نميدهد.

عاروس رقص بلد نيه گِنِه بِنِه تپه چاله دارنِه: عروس رقص بلد نيست ميگويد زمين تپه چاله دارد يا ( هموارنيست).

دست که نِمِک نِدارنِه بِل ساتور بِن: دست که نمک ندارد بايد آنرا زير ساتور گذاشت.

اُو که سَرِ جا بُگذِرِه چِه يِک وَجه چِه صد وَجه: آب که از سر گذشت چه يک وجب چه صد وجب.

شاه که سيره خوانِه چِکِنِه زير دَستون وِشنائي بَميرن:شاه که سير باشه ميخواهد چکند که زيردستها گرسنه اند.

شاه شاخ دار بِخاستِه ليسِک هم راه دَکِتِه: شاه خواستار حيوان شاخ دار شد حلزون هم به عنوان شاخ دار به راه افتاد.

آدِم دِل خِش بُوئِه خِنِه كِلي پِشت بُوئِه: دل آدم خوش باشد خانه آدم پشت لانه مرغ داني باشد(اگر آدم دل خوشي داشته باشد زندگي در جاهاي كوچك و فقيرانه نيز قابل تحمل است).

آدِم بي مارو خاخِر تونِّه دَوِّه بي همسايه نَتوندِه: انسان بدون خواهر و مادر مي تواند زندگي كند اما بدون داشتن همسايه خوب زندگي مشكل است.

آسِمون وِنِه لا هَسِّه زمين وِنِه زير اَنداز: آسمون برايش لحاف است و زمين برايش زير انداز.

آدِم عَجول يا چاه كَفِنِه يا چِلّو: انساني كه در كارهايش رفتار عجولانه داشته باشد به مقصد نمي رسد.

اسب هَديئِه خَر بَئيتِه خِشالي پَر بَئيتِه: اسب خودش را داد و به جايش خري گرفت و از خوشحالي هم به هوا مي پريد(كسي كه چيز با ارزشي را بدهد و در ازايش چيز بي ارزشي را بگيرد و خوشحال هم باشد!).

اَنِّه مَر بَخِردِه تا اَفي بَيِِّه: آنقدر مار خورد تا افعي شد(شخصي كه به واسطه انجام كار خلاف زياد به صورت يك خلاف كار حرفه اي در آمده باشد).

آخر ماسّه بَشِنّيه: آخر ماست را ريخت(سر آخر نتوانست كارش را تمام كند).

اَتّا دَرزِن شِه خِدّ بَزِن اَتّا گالوج اتّي رِه: يك سوزن به خود بزن يك جوال دوز به ديگران.

اسب پيغوم پِ جو نَخِرنِه: با پيام فرستادن براي اسب اسب جو نمي خورد.

اَتّا پيلكا ماس چَنِّه راغون دارنِه: يك كاسه ماست چقدر روغن دارد.

آش كه جا دَكردِ بوئِه همه وَر اَنگوس زَنِّنِه: آش آماده اگر در ظرفي ريخته شود ازهمه طرف به آن انگشت مي زنند(اگر دختري خود را بزك كند همه چشمها را به دنبال خود دارد).

اِمسالِه ميچكا خوانِه پارسالِه ميچكا رِه جيك جيك باد هَدِه: بچه گنجشك امساله مي خواهد به گنجشك بزرگتر از خودش آواز خواندن ياد بدهد.

او به امام ندنه تش به يزيد: آب به امام نمدهد ونيز آتش به يزيد هم نميدهد.

اَتّا شِفتِه اَتّا محلِّ وَسِّه: يك ديوانه براي( بهم ريختن) يك محل كافي است.

آش لوه سر مِزِّه دارنِه زن نومِزِّه سَر: خوردن آش سر ديگ مزه دارد و زن هم در دوران نامزدي جذابيت بيشتري دارد.

بَپتِه خَربِزه شال نَصيب بونِه: خربزه رسيده نصيب شغال مي شود(چيزخوبي نصيب كسي شده كه لياقتش را نداشته است).


بينج پِ وَرمِز او خِرنِه: كنار برنج، علف هم آب ميخورد(كسي كه با چسبانيدن خود به بزرگي براي خودش شهرتي به هم بزندوبه اين طريق امرار معاش كند).

بِنِه بَخِردِه آدِم دارِّ وِجِنِه: آدم زمين خورده درخت را از ريشه ميكند.

بامشي رِه گِتِنِه تِه زور دِوائِه وِنِه سَر خاك دَشِنِّيه: به گربه گفتند كه ادرار تو دارو است گربه روي ادرار خود را با خاك پوشانيد(اگر از آدم بد ذات چيز را بخواهي هرچند در توان او باشد از تو دريغ مي كند).

باجا باجا رِه بَد دارنِه زن پِر هر دِتا رِه: با جناق از با جناق بدش مي آيد و پدر زن از هردو.

بِرمِه كِنِّه نون نَدِنِه: گريه ميكند ولي نان نميدهد(كسي كه براي افرا د فقير دلسوزي ميكند ولي حاضر به كمك به آنها نيست).

بِرار كِه فَقيره هَفت پِشت غير: برادرش اگر فقير باشد مي گويد نسبتي با من ندارد.

بوردِه اَبروي بِنِّه رَج هَكِنِه بَزوئِه چِشِّه كور هَكِردِه: رفت زير ابرو را درست كند زد چشمش را هم كور كرد(كسي كه ميخواهد نقصي را بر طرف كند اما بيشتر خرابي به بار آورد).

خوشا دردی که درمانش تو باشی

             خوشا راهی که پایانش تو باشی             

خوشا چشمی که رخسار تو بیند

خوشا ملکی که سلطانش تو باشی  

تشکرات از این پست
tahmores
دسترسی سریع به انجمن ها