شرح غزل شماره ۴۵۴: ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
پنج شنبه 1 مرداد 1394 5:26 PM
١ -از كوى يار بوى خوش باد نوروزى مىآيد.اگر از اين باد يارى بخواهى،چراغ دلت را روشنخواهى كرد.[يعنى:دلت روشن خواهد شد.دل را به چراغى مانند كرده كه با وزش باد نوروزىفروزانتر مىشود.]
٢ -اگر مانند گل خردهاى دارى،آن را براى عيش و عشرت خرج كن؛زيرا كه سوداى زر اندوزى، قارون را دچار خطاهاى بسيارى كرد.[خرده،يعنى پول خرد و اندك.در اين جا مقصود از خرده،پرچمهاى زرد درون گل است كه معمولا از آن به عنوان زر ياد مىشود.مقصود آن است كه اگر اندكىزر دارى،آن را نيندوز،بلكه صرف عيش كن.]
٣ -بلبل از شراب لعلگون جام گل آن چنان مست است كه در فضاى آسمان فيروزه رنگ آهنگ «تخت فيروزى»را سر داده است.[گل را به جام پر از شراب سرخى مانند كرده كه بلبل از آن سرمستشده؛چرخ فيروزه استعاره از آسمان و«تخت فيروزى»نام آهنگى و لحنى در موسيقى قديم بودهاست.]
4-به صحرا برو تا غبار غم را از دامن وجود خود بيفشانى و به گلزار بيا تا غزل سرودن را از بلبل بشنوى و ياد بگيرى.[غبار غم،تشبيه غم به غبار و از دامن افشاندن،كنايه از رها كردن و دور ريختناست.پس مىگويد:به صحرا برو تا با تماشاى سرسبزى و خرمى و زيبايى آن،غمها را فراموشكنى!]
۵ -اى دل چون در اين كاخ فيروزه رنگ زندگى جاودان امكان ندارد،مجال و فرصت عيش را با پيروزى و نيكبختى غنيمت بشمار[و آن را از دست مده.فيروزه ايوان،استعاره از آسمان و زندگىدنيوى است.]
6-روش كام بخشيدن به ديگران چيست؟كام و آرزوى خود را رها كردن است.كلاه سرورى و بزرگى كلاهى است كه آن را از اين«ترك»-يعنى رها كردن آرزوها-بدوزى![مىگويد:اگر مىخواهىديگران به آرزوى خود برسند،تو خود آرزوهايت را ترك كن.ترك آرزوهاست كه موجب سرورى و بزرگى است.ترك،در مصراع دوم ايهام دارد به ترك كلاه.مقصود از ترك كلاه،تكههايى است كه هركلاه از آنها دوخته مىشود.مثلا كلاه فقر سه ترك داشته است(به نشانهى ترك دنيا و ترك عقبى وترك كلاه!)اما در اين جا مقصود از ترك،همان رها كردن و ترك كردن است.]
٧ -سخن را پوشيده و سربسته مىگويم:مانند گل از پرده بيرون بيا و شادباش زيرا كه حكومت مير نوروزى كوتاه مدت است و پنج روزى بيش نيست.[مقصود اين است كه روزهاى عيد به سرعتمىگذرد،پس فرصت شادى را از دست مده.مير نوروزى،يعنى امير و فرمانرواى نوروزى،به يك رسمكهن اشاره دارد كه مطابق آن،در آغاز هر سال شمسى،به مدت چند روز،كسى به جز پادشاه و حاكم را(اغلب دلقكى را)به عنوان پادشاه انتخاب مىكردند كه البته جنبهى تفنن و سرگرمى داشته و ظاهرادستورهاى او را اجرا مىكردهاند و پس از اتمام مدت مقرر،او را از مقام حكومت بر مىداشتهاند.بنابراين«حكم مير نوروزى»كنايه از زودگذر و ناپايدار بودن است.]
٨ -نمىدانم قمرى در كنار جويباران چرا نوحه و مرثيه خوانى مىكند؛مگر او هم مانند من غمى دائمى و شبانهروزى در دل دارد؟
٩ -شرابى دارم كه مانند جان شفاف و صافى است اما صوفى بر آن خرده مىگيرد!خدايا هيچ عاقلى گرفتار بخت بد نشود.[يعنى:خدايا بدبختى نصيب هيچ عاقل نشود.مقصود آن است كه ما چهبدشانس هستيم و از بخت بد به صوفى خردهگيرى دچار شدهايم كه بر شرف صافى ايراد مىگيرد.برخى شارحان،از جمله سودى و هروى و برگ نيسى،بخت بد را به صوفى نسبت داده و چنين گفتهاند:اين بخت بد است كه نصيب صوفى شده و در نتيجه بر شراب صافى عيب مىگيرد!»]
١٠ -اى شمع!يار شيرين از تو جدا شد.اكنون تنها بنشين؛زيرا حكم آسمان اين است،چه بسوزى و چه بسازى![با توجه به اين كه موم عسل را جدا كرده و از آن شمع مىساختهاند،مقصود ازيار شيرين شمع،همان عسل است.حكم آسمان هم كه سرنوشت است.مىگويد:اى شمع،چهبسازى و چه بسوزى،سرنوشت تو اين است كه از يار شيرين خود يعنى،عسل جدا شوى!]
١١ -به سبب تكبر ناشى از علم،نمىتوان خود را از اسباب و عوامل شادى محروم كرد.اى ساقى بيا كه روزى افراد نادان آسانتر و گواراتر به دست مىآيد!
12-در مجلس آصف دوران،در روزهاى عيد نوروز جلالى شراب بنوش تا جرعهى جام تو ساز و برگ تازهاى به جهان ببخشد.[يعنى با نوشيدن شراب در مجلس وزير،چنان سرمست مىشوى كهجهان را با ساز و برگ نوروزى،يعنى تازه و نو و زيبا مىبينى!مقصود از آصف،خواجه توران شاه وزيرشاه شجاع است؛همچنان كه در بيت بعد به صراحت از او ياد مىكند.مقصود از عيد جلالى همان عيدنوروز مطابق تقويم شمسى است.]
١٣ -نه فقط حافظ،خواجه توران شاه را ستايش مىكند و دعاگوى اوست،بلكه جهان او رامىستايد و از مدح او انتظار عيدى و پاداش خوب دارد![حسن طلب زيبايى در بيت نهفته است.مىگويد:اين فقط حافظ نيست كه دعاگوى خواجه است،بلكه همه دعاگو هستند و از اين دعا و ستايش،اميد صله و پاداش مناسب و عيدى دارند!]
١۴ -بارگاه او محراب دل و ديدهى پارسايان و پيشانى او براى سحرخيزان نماد و مظهر صبح پيروزى است.[يعنى بارگاه او در نظر پارسايان مانند محراب شايستهى تعظيم و ستايش است وپيشانى روشن او مانند سپيدى روز پيروزى است.][لازم به يادآورى است كه اين غزل،در نسخهى خانلرى فقط هشت بيت دارد و برخى ابيات مشترك نيز متفاوت ضبط شده است.ابيات ٣ ، ۵ ، ١١ ، ١٢ ، ١٣ و ١۴ متن حاضر،در نسخهى خانلرىموجود نيست!]
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش