شرح غزل شماره ۴۴۹: ای که مهجوری عشاق روا میداری
پنج شنبه 1 مرداد 1394 5:13 PM
معاني لغات غزل (449)
مهجوري: دوري، جدايي، جداماندگي.
روا مي داري: جايز مي شماري.
برِ خويش: نزد خويش، پهلوي خويش.
باديه: صحراي بي آب و علف.
زلالي: آب زلالي.
به اميدي كه … به خدا مي داري: در برابر انتظاري كه از خدا داري.
بِحِل كردن: حلال كردن، عفو و بخشش كردن.
مرا مي داري: مرا نگاه مي داري، با من رفتار مي كني.
حضرت: محل حضور، درگاه والا.
حضرت سيمرغ: آنجا كه سيمرغ حضور دارد، بارگاه سيمرغ، كوه قاف.
جولانگاه: جاي گردش و تاخت و تاز.
عرض: آبرو، حيثيت.
زحمت ما مي داري: مزاحم ما مي شوي.
تقصير: كوتاهي كردن، خطا و گناه و قصور.
پايه: مقام و مرتبه.
به خدمت: در ازاء خدمت.
عطا: بخشش.
معاني ابيات غزل (449)
(1) اي آنكه جدايي و دوري عاشقان را روا دانسته و چاكران خود را از پيش خود دور مي كني.
(2) در برابر چشم داشتي كه تو هم به عنايت الهي داري، تشنه كام وادي عشق را با آب ديداري مدد رسان.
(3) جانا، دلم را ربودي و تو را حلال كردم اما از دل من بهتر از من نگهداري و با او بهتر از من رفتار كن.
(4) اگر تو جايز مي داني بدان اما، هم پياله هاي ديگر ما كه از جام ما باده مي نوشند براي ما قابل قبول و تحمل نيست.
(5) اي مگس، بارگاه سيمرغ محل پرواز و تاخت و تاز تو نيست (با اين كار) هم آبروي خود را برده و هم ما را رنجيده خاطر مي كني.
(6) تو به خاطر خطا و قصور خود از فيض اين درگاه محروم شده يي از دست چه كسي گله و ناله و براي چه داد و فرياد مي كني.
(7) حافظ، در برابر خدمت و حسن عمل، از پادشاهان مقام و منصب طلب مي كنند. تو كه در اين راه كار و كوششي نكرده يي براي چه چشم داشت بخشش داري؟
شرح ابيات غزل (449)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم
٭
اين غزل نيز در خلال دو سال و كسري تبعيد حافظ و در يزد سروده شده است. شاعر در مطلع غزل خطاب به شاه شجاع او را معشوقي جفاكار خطاب مي كند كه عاشقان خود را از برِ خويش رانده و به فراق خود مبتلا مي سازد و در بيت دوم، خود را تشنه باديه مي نامد كه منظورش تبعيد شده به يزد است چرا كه شهر يزد در وسط كوير قرار دارد.
شاعر در غربت از اينكه در غياب او در شيراز رقيبانش پست و مقام او را در دستگاه حكومتي شاه شجاع اشغال كرده اند به شدت احساس ناراحتي كرده و خطاب به شاه مي گويد: علي رغم رضايت تو، براي من اين كار قابل تحمل نيست. آنگاه بلافاصله در بيت بعد، به منظور ملايم تر كردن شيوه كلام و گلايه، خود را مگس خطاب كرده و خطاب به خويش مي گويد كه عرصه سيمرغ جولانگاه تو نيست (توضيحاً شاه شجاع در شعري خود را شاهباز و سيمرغ ناميده بود و اشاره حافظ به اين نكته است). سپس در دنباله آن گناه را خود به گردن گرفته و چنين مي سرايد: عالماً عامداً خود را از اين درگاه محروم كرده يي و ديگر ناله و فرياد تو بي مورد است.
در بيت مقطع، حافظ تقاضاي مساعدت مالي و حقوق وظيفه خود را به صورتي ابراز مي دارد كه بر خدمت ناكرده و قصور خود اقرار داردو اين يك چشمه از رنديهاي حافظ است كه به اين صورت پرداخت مواجب خود را يادآوري مي كند.
٭٭٭
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش