0

غزل شماره ۴۳۴: ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:غزل شماره ۴۳۴: ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
چهارشنبه 31 تیر 1394  7:47 PM

 ١ -اى دل،يك دم از عشق و مستى خالى مباش؛آنگاه،آسوده خاطر برو؛زيرا كه از دغدغه‌ى‌هستى و نيستى رها شده‌اى!
 ٢ -تا زمانى كه جان بر تن دارى مشغول كار عشق او باش؛هر قبله‌اى را بپرستى از خود پرستى‌ بهتر است!
 ٣ -با وجود ضعف و ناتوانى،مانند نسيم خوش باش؛زيرا كه در راه عشق،بيمارى بهتر از تن‌درستى است. 
۴ -در مذهب سير و سلوك،خامى و ناپختگى نشانه‌ى كفر ورزيدن است.آرى لازمه‌ى راه‌ نيك‌بختى،چابكى و فرزى است.
 ۵ -تا زمانى كه فضل و عقل خود را مى‌بينى و فريفته‌ى آن مى‌شوى،اهل معرفت نخواهى بود؛ يك نكته با تو مى‌گويم:خودبين مباش؛به يقين رستگار مى‌شوى.
 ۶ -در آستان جانان،حتى از آسمان مترس؛وگرنه از اوج سربلندى به خاك پستى و مذلت‌ مى‌افتى.[يعنى اگر به آستان جانان رسيدى،به والاترين مقام رسيده‌اى و بنابراين از هيچ چيز حتى ازآسمان هم مترس!]
 ٧ -اگرچه خار موجب رنج و كاهش جان است،گل به جاى او پوزش مى‌خواهد.بنابراين تحمل‌ تلخى شراب در كنار لذت ناشى از مستى،آسان است.
8-صوفى شراب مى‌نوشد و حافظ از شيشه‌ى شراب مى‌پرهيزد.اى صوفيان كوتاه آستين تا كى‌ مى‌خواهيد دراز دستى و از حد خود تجاوز كنيد؟
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها