0

غزل شماره ۴۱۷: عیشم مدام است از لعل دلخواه

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۴۱۷: عیشم مدام است از لعل دلخواه
جمعه 26 تیر 1394  4:47 PM

معاني لغات غزل (417)

عيش: خوشدلي، زندگي خوش.

مدام: 1- ادامه دار، پيوسته، 2- شراب.

لعل: (استعاره) لب يار.

دلخواه: مطلوب، دلپذير، دوست داشتني.

كارم به كام است: 1- كار من موافق آرزو و دلخواه جريان دارد. 2- سرو كارم با كام و دهان معشوق است.

سركش: 1- نافرمان، 2- سرفراز.

گه جامِ زركش: گاهي پياله زرين شراب بنوش.

گه كام دل خواه: گاهي كام دل بگير.

افسانه كردن: سر زبانها انداختن، شهره كردن.

از دست زاهد: به علت رفتار زاهد، از دست اعمال و رفتار ناهنجار زاهد.

فعل عابد!: كارهاي ناپسند عابد، مكر و حيله عابد.

استغفرالله: پناه بر خدا، طلب آمرزش از خدا دارم.

چشمي و صد نم: چشمي با صد اشك (واو عاطفه به منظور تخصيص).

كافر مبيناد: الهي نصيب كافر نشود.

عارض: چهره، صورت.

شوق: اشتياق، رغبت، آرزومندي.

معاني ابيات غزل (417)

(1) از لب لعل دلپذير (يار) پيوسته زندگي خوشي دارم و سپاس خداي را كه كارها بر وفق مراد پيش مي‌رود.

(2) اي بخت سرفراز من، او راتنگ در آغوش بفشار (و) گاهي جام باده زرين بنوش و گاه كام دل از او برگير.

(3) مرشدهاي نادان و شيخ هاي راه از چاه باز نشناخته ما را به لاابالي‌گري شهره شهر كردند.

(4) از رفتار ناهنجار زاهد و كارهاي ناپسند عابدِ مكار از زهد و عبادت توبه كرده و به خدا پناه مي‌برم.

(5) جان من، سرگذشت دوري تو را چگونه با ديدگاني با صد اشك و جاني با صد آه شرح دهم؟

(6) اين اندوه كه از رشك اندام موزون و چهره زيباي تو به سرو بوستان و ماه آسمان دست داده نصيب كافر نشود!

(7) اشتياق (بوسه و مكيدن) لبت درس شبانه و دعاي صبحگاهي را از ياد حافظ برد.

شرح ابيات غزل (417)

وزن غزل: فع لن فعولن فع لن فعولن

بحر غزل: متقارب مثمّن اصلم

٭

اين وزن و قالب را شعرا براي سرودن ترانه هاي شاد به كار مي‌برند. پيش از حافظ عراقي در همين وزن غزلي با مطلع زير دارد:

اي خوشتر از جان آخر كجايي كي روي خوبت با ما نمايي

و عبيد زاكاني:

افتاده بازم در سر هوايي دل باز دارد ميلي به جايي

و خواجو كرماني چهار غزل در اين وزن به شرح مطلع هاي زير سروده است:

1- گر مي كَشندم ور مي كُشندم گردن نهادم چون پاي بندم

2- چون نيست ما را با او وصالي كاجي به كويش بودي مجالي

3- درد محبت درمان ندارد راه مودّت پايان ندارد

4- اي شام زلفت، بت خانه چين مشك سياهت، هر لاله پرچين

حافظ نيز دو غزل ديگر با مطلع:

1- چندانكه گفتم غم با طبيبان درمان نكردند مسكين غريبان

2- گر تيغ بارد در كوي آن ماه گردن نهاديم الحكمُ لله

سروده و جاي شگفتي است با اينكه غزل مورد شرح در نسخه هاي قديمي كه مورد استناد شادروان دكتر خانلري قرار گرفته، آمده است بعضي از شارحان و حافظ پژوهان محترم آن را از ديوان خود بدون ذكر دليل حذف كرده اند.

غزل بالا را حافظ در زمان شاه شجاع و در زماني كه روابط فيمابين كاملاً حسنه بوده است، به هنگام يكي از مسافرت هاي شاه شجاع سروده است. زمان سرودن اين غزل رقيبان و معاندين حافظ به منظور تخطئه شخصيت او، تهمت رندي و لاابالي‌گري و شرابخواري به وي مي‌زده‌اند و حافظ در بيت سوم غزل به آن اشاره مي‌كند. اين پيران جاهل و شيخان گمراه كه در رأس آنها شيخ زين الدين علي كلاه بود عاقبت موفق شدند تا روابط بين حافظ و شاه را به هم زده حافظ را به تبعيد بكشانند.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها