پاسخ به:غزل شماره ۴۱۲: مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جمعه 26 تیر 1394 4:07 PM
۱ من از دست آن کمان ابرو، چشم خونباری دارم – اشک خونین می ریزم – دنیا از چشم من و از ابروی او فتنه های بسیار خواهد دید.
مقصود اینکه چشم خون افشان راز عشق مرا فاش خواهد کرد وابروی زیبای معشوق جمال پرستان را به عشق بازی خواهد کشاند،پس این هر دو سبب فتنه وفساد خواهند شد.
۲ غلام چشم آن محبوب زیبا هستم که وقتی بر اثر مستی به خواب رفته ؛ چهره اش چون باغی پر نقش و نگار است، و ابرویش مثل سایبانی سیاه.
نگارین گلشن : باغ پر نقش و نگار، پر گل و ریحان.
در تصویر شاعر چشم معشوق بر اثر مستی حالت خواب آلوده گرفته، واین مست در باغ پر نقش و نگار صورت به خواب رفته وسایه سیاه ابرو مثل سایبان برای حفاظت روی آن افتاده است.شاعر مجذوب وغلام این حال دل انگیز می شود.
۳ از این غم که چرا در برابر ابروی مثل خط طغرای او، ماه جرٲت کرده ابروی خود را از طاق آسمان نشان دهد،تنم مثل هلال باریک و خمیده شد.
طغرا: خطی با منحنی های زیبا که ابرو به آن تشبیه شده است.
مقایسه است میان هلال ماه و ابروی معشوق، می گوید از این غصه تنم مثل هلال ضعیف و باریک و پشتم خمیده شد، که چگونه ماه جرٲت کرده با وجود ابروی معشوق، که مثل خط طغرا زیباست ، ابروی خود را از طاق آسمان نشان دهد.
۴ نگهبانان معشوق غافلند و برای ما از آن چشم و پیشانی هر لحظه هزاران پیغام می رسد و ابروی او در این میانه پرده دار است.
معشوق در حریمی بود به نام حِمٰی (= قرق) چنانکه جای دیگر گوید: « یا بریدالحمی حماک الله» ؛ و رقیب وحاجب هر دو نگهبان او بودند با این تفاوت که حاجب یا پرده دار نگهبان اندرون بود ورقیب نگهبان بیرون وبا همه این عاشق گاهی توسط رقیب یا حاجب با معشوق رابطه برقرار می کرد و پیغام رد وبدل می نمود ( که این همه متخذ از ادبیات عرب است) . در بیت می گوید رقیب را غافل کرده ام و توسط حاجب با معشوق رابطه بر قرار کرده ام.
وبا توجه به اینکه حاجب خود به معنی ابروست معنی این می شود که یک نگهبان را که رقیب است غافل کرده ام و با نگهبان دیگر – ابرو یا حاجب – سازش کرده ام وپیام رد و بدل می کنم.
۵ پیشانی او برای جان گوشه گیران چون گلزاری زیبا ست؛ که ابروی او بر کنار باغچه پر از گل سمن آن با ناز حرکت می کند.
سمن : یاسمن ، درختچه ای با گل های درشت معطر به رنگ های سفید ،زرد، قرمز .
می گوید پیشانی او برای گوشه گیران مثل گلزاری فرح بخش است، که ابروی او بر اطراف سمن زار این باغ پر گل گردش می کند – ابروی او در باغ پیشانی با حرکات خود عشوه و اشاره می کند.
۶ با این زیبایی دیگر کسی نمی گوید که حور دارای چنین چشم و پری دارای چنان ابرویی است – دیگر کسی از زیبایی حور وپری سخن نمی گوید.
۷ تو بی رحم روی خود را با نقاب زلف نمی پوشانی و من می ترسم؛ که خم ابروی دلربای تو محراب مرا عوض کند.
یعنی تو با ریختن مو ها بر چهره ، روی خود را نمی پوشانی؛ چنین است که ابرویت دیده می شود و می ترسم که منحنی محرابی شکل ابروی تو مرا به سوی خود بکشد و محراب مرا عوض کند – به جای محراب نماز و عبادت به ابروان تو مایل شوم.
۸ اگرچه حافظ در عالم محبت مثل مرغ هشیاری بود ؛ چشم آن کمان ابرو با تیر مژه شکارش کرد.
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش