شرح غزل شماره ۳۹۹: کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
پنج شنبه 25 تیر 1394 3:47 PM
معاني لغات غزل (399)
كرشمه: ناز و عشوه و غمزه.
ساحري: جادوگري.
بِشكَن: از رونق بينداز.
غمزه: اشارات دلبرانه چشم و ابرو.
ناموس: عِرض، راز، قاعده و دستور، شريعت.
سامري: نام ساحر معروف زمان حضرت موسي كه در غياب او مردم را با گوساله آهني مصنوع خود كه صدا مي كرد فريفته از دين به در بُرد.
دستار: سَربَند، عمامه.
كلاه گوشه: گوشهِ كلاه.
قلب: 1- دل، 2- ناحيه مركزي سپاه و لشكر.
برون خِرام: با خراميدن و در حالت وقار به بيرون بيا.
سزاي حور بده: حور را به سزاي خود برسان (او را شرمنده كن).
نظر: نگاه، چشم.
آهوانِ نظر: (اضافه تشبيهي) نظر به آهو تشبيه شده به معناي چشمان مانند چشم آهو.
شيرِ آفتاب: بُرجِ اسد كه در آن بُرج، آفتاب يعني خورشيد بر پشت شيري قرار گرفته است.
قوس: حالت انحنا، كمان، نام يكي از بُرجهاي دوازده گانه.
مشتري: نام ستاره يي كه نقطه اوج آن در بُرج قوس است.
قوسِ مشتري: كمان مشتري، قدما صورت برج قوس را به شخصي شبيه كرده بودند كه نيم تنه بالاي آن مانند انسان و نيم تنه پايين آن شبيه اسب بوده و در اين حال كمان يا قوس خود را ميكَشَد.
عطرساي: عطر ساينده، پراكننده عطر، عطرافشان.
دَمِ باد: نَفَس باد، وزش باد.
عندليب: بلبل، هزاردستان.
فصاحت: شيوايي.
قَدْر: ارزش، مقام.
سخنِ دري: سخن فارسي.
معاني ابيات غزل (399)
(1) عشوه يي كن و بازار جادوگري را از رونق بينداز و با اشاره دلبرانه چشم، گرمي بازار و راه و رسم و راز سامري را از ميان بردار.
(2) سر و دستار مردم عالم را به باد ده، به اين معنا كه گوشه كلاهت را به شيوه تفاخر و بزرگي خم نموده كج بگذار.
(3) به گيسوان خود بگو كه از شيوه سركشي و دلربايي دست بكشند و به اشارات دلبرانه چشمان خود بگو كه قلب سپاه ستمگري را بشكنند (و بيش از اين به عاشقان ستم روا ندارند).
(4) با ناز و كرشمه ظاهر شو و گوي خوبي و حسن را از ميدان به در برده و حور را به سزاي خود رسانيده و رواج بازار پريان را بشكن و از ميان ببر.
(5) با چشمهاي مانند چشم آهوي خود شيري را كه خورشيد بر پشتِ آن سوار است شكار كن! و با ابروهاي خميده ات، كمانِ ستاره مشتري را در هم شكن.
(6) آنگاه كه گيسوان سنبل در اثر وزش باد عطرافشاني مي كند. تو ارزش و قدر و قيمت آن را با سر زلف معطر و عنبرآساي خود بشكن.
(7) حافظ، چون بلبل در سخنوري، شيوايي را به نمايش گذارد، تو با سخن گفتن به زبان دري از قدر و منزلت او بكاه.
شرح ابيات غزل (399)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم
٭
خواجو كرماني: بهار روي تو بازار مشتري بشكست فريب چشم تو ناموس ساحري بشكست
٭
روي سخن حافظ در اين غزل با شخصيتي قدرتمند است كه در مقام تشجيعِ او برآمده و او را به قيام و حمله دعوت مي كند، و از مفاد مطلع غزل چنين بر مي آيد كه شاعر مايل است صاحب حقي بر متجاوزي مردم فريب چيره گردد. به اين دليل و قراين مي توان گفت كه اين غزل در فرجه فترت حكومت شاه شجاع يعني مدت كوتاهي كه برادرش شاه محمود به كمك حكّام آذربايجان بر شيراز مسلط شده بود سروده شده است. شاه محمود واجد همه صفات زشت پدر و فاقد پاره يي مشخصات مثبت او بود. و حافظ هرگز براي او شعري و غزلي نسروده بلكه او را به صورت غيرمستقيم به زشتي ياد مي كند.
حافظ در مطلع غزل شاه محمود را با ساحريِ سامري مقايسه كرده و از شاه شجاع مي خواهد كه موسي وار معجزه كرده بازار جادوگري او را از رونق بيندازد. توضيحاً سامري مردي از اهل ديار (سُرَّ مَنْ ر آ) يا سامرا بود كه به هنگام رفتن حضرت موسي به كوه طور و در مدت غيبت چهل روزه او بنا به روايتي موفق شد تا خاك زير پاي جبرئيل را برداشته و در شكم گوساله آهني كه ساخته و پرداخته بود ريخته و آن مجسمه آهني در مجاورت باد صداي گوساله از خود صادر و سبب فريفتن اكثر امّت حضرت موسي مي شد. در واقع تسلط شاه محمود، همچنانكه در تواريخ آمده با نيرنگ و دورويي و نقض عهد بسيار توأم است و حافظ در يك بيت به آن اشاره مي كند.
شاعر با ظرافت هرچه تمامتر در بيت چهارم براي آنكه پا از جاده احتياط بيرون ننهد، برادر شاه شجاع را به حور و پري تشبيه كرده و از شاه شجاع مي خواهد با جلوه گري خود، رونق بازار او را بشكند. دقت در اين ريزه كاري ها انسان را به حجم مشكلات و محظورات حافظ بيشتر آشنا ساخته و به همت و شجاعت او كه براي امور اجتماعي زمان و عصر خود چنين از خود مايه گذاشته و وجود خويش را به خطر مي اندازد آفرين گفته و به تحسين وا مي دارد.
شاعر در بيت پنجم دو اصطلاح نجومي را دستمايه مضمون بيت خود ساخته و مي فرمايد با چشمان آهو مانند خود خورشيد را از پشتِ شير (در برج اسد) شكار كن يعني با خيرگي هرچه تمامتر چشم در خورشيدي كه در اوج عظمت در برج اسد بر پشت شير قرار گرفته بدوز و او را مسخّر كن و با قوس ابروهاي خود، كمان را كه در دست ستاره مشتري است بشكن و از كار بينداز و در اين بيت با وجود چنين تشبيهاتي كه در برابر لغات مربوطه شرح شد فصاحت شعر در حدّ اعلاست و به همين سبب حافظ پس از سرودن اين بيت، سرمستانه در مقطع غزل به خود باليده و مي گويد تو قدرت عندليبي كه با سرودن ترانه خود، رواني و فصاحت را به نمايش مي گذارد با سرودن شعر در زبان فارسي بشكن و او را شرمنده كن و تفاخر حافظ در هر كجا كه به آن اشارتي دارد به حقّ سزاوار تأييد و تحسين است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش