شرح غزل شماره ۳۸۹: چو گل هر دم به بویت جامه در تن
پنج شنبه 25 تیر 1394 1:27 PM
وزن: مفاعیلن مفاعلین فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
۱ به امید دیدار تو هر لحظه مثل گل پیرهن خود را از یقه تا دامن چاک میزنم.
به بویت: با رسیدن بویت، یا به امید و انتظارت. به هر دو معنی مجموعاً نظر داشته است.
با توجه به اینکه گل ابتدا غنچه بوده و وقتی پیراهنش را چاک زده گل شده است، می گوید من هم هر لحظه که بوی وجود تو را میشنوم به امید دیدنت مثل گل (غنچه) پیراهنم را چاک میزنم یعنی شکفته میشوم.
۲ گوئی گل تن تو را در باغ دید؛ که مثل مستان جامه بر تن خود درید.
میگوید تن تو چنان زیبا بود که وقتی گل آن را در باغ دید از زیبائی آن بر سر شوق و نشاط آمد و مثل مستها جامه بر تن خود درید – گل ابتدا غنچه بود، با دیدن تن تو که از گل لطیفتر است مست شد و از شوق جامهٔ خود را پاره کرد: شکفته شد.
۳ من از دست غم تو مشکل بتوانم جان بدر برم؛ امّا تو دل مرا به آسانی بردی.
۴ بر اثر گفته دشمنان به دوست بیمهر شدی؛ هیچکس با دوست خود دشمن نمیشود.
۵ تن تو در پیراهن مثل شراب در جام؛ و دلت در سینه مثل آهن میان نقره است.
یعنی همانطور که رنگ و لطافت شراب از پشت شیشه جام به چشم میآید، لطافت و رنگ تن تو از پشت پیراهن منعکس میشود. ولی در سینه سفید نقرهای دلی سخت مثل آهن داری.
۶ ای شمع از چشم خونین اشک ببار؛ زیرا راز نهان دلت بر مردم آشکار شده است.
فتیله را دل شمع و سوختن آن را سوز دل شمع پنداشته و اشکی را که از زیر شعله سرخفام میچکد، اشکی که از چشم خونین میبارد به حساب آورده است. به شمع عاشقپیشه میگوید چون سوز دلت آشکار شده و به عاشقی شهره شدهای دیگر روزگار خوشی نخواهی داشت. پس از چشم خونین اشک ببار.
۷ چنین رفتاری مکن وگرنه آهی جگرسوز از سینهام بیرون خواهد آمد؛ مثل دود که از راه روزن بیرون میآید.
روزن: هر سوراخ و شکاف و منفذی که در دیوار اطاق و جز آن باشد، منفذ، دریچه.
۸ دلم را مشکن و پامال مکن؛ زیرا بر سر زلف تو جای دارد.
۹ از آنجا که حافظ دل خود را به زلف تو بسته؛ به این صورت کار او را زیر پا مگذار.
یعنی وقتی حافظ به تو تعلق خاطر پیدا کرده اینگونه به او بیاعتنائی مکن.
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش