0

غزل شماره ۳۷۷: ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۳۷۷: ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
چهارشنبه 24 تیر 1394  4:54 PM

معانی لغات غزل (377)

دست برآریم : دست بلند کنیم .

دعا : فرا خواندن، خواهانی به سوی خدا و در عرف علمای دین: طلب با اظهار خضوع .

شد از دست : از دست رفت .

جرم : گناه .

به تیغم زد : به تیغ جفا مرا از خود رنجانید .

خدا را : از برای خدا .

صفا : صلح و آشتی .

بیخ : ریشه .

طرب : شادی و خوشی در اثر باده نوشی .

نشو و نما : رشد و نموّ .

خاطر : آنچه به قلب خطور کند .

خاطر رندان : مکنونات قلبی رندان و آزاد اندیشان، ضمیر باطن آزادگان .

صعب : مشکل .

طایر : پرنده .

حوصله : چینه دان مرغ .

طایر کم حوصله : مرغ با چینه دان کوچک، کنایه از مرغ کوچک و حقیر .

میمون : مبارک .

هما : مرغی افسانه یی که خوراکش استخوان است و سایه اش بر سر هر کسی بیفتد او به سلطنت و فرمانروایی رسد .

پرده : حجاب، آهنگ موسیقی .

دلم از پرده به شد : دلم از پرده بیرون افتاد؛ دلم در اثر بی تابی از جای خود در رفت ، دلم از آهنگ منظّم خود خارج شد .

خوش گوی : نغز گفتار .

قول و غزل : تصانیف در گذشته از دو بخش یکی قول که از ترانه و گفتار و اشعار عربی و دیگر از غزل که از اشعار فارسی ساخته می شده، تشکیل می شده است .

ساز نوایی بکنیم : نوایی ساز کنیم .

 

 

معانی ابیات غزل (377)

  1.       ما یک شب دست دعا به درگاه خدا بلند کرده و اندوه دوری تو را به نحوی چاره جویی می کنیم .
  2.       دل بیماریم از دست رفت. دوستان کمک کنید تا برایش طبیبی آورده او را مداوا کنیم .
  3.       آن که بی سبب و بدون گناه از من رنجیده خاطر شده و با تیغ جفا مرا بیازرد و رفت، از برای خدا او را برگردانید تا با هم آشتی کنیم .
  4.       ریشه سرخوشی و شادابی خشکید. راه میخانه کدام است تا در آب و هوای مساعد آن نشو و نما کنیم .
  5.       ای دل از ضمیر باطن آزادگان کمک بگیر وگرنه کار سختی در پیش رو داریم مبادا که خطایی از ما سر بزند .
  6.       به سوی خواهش های نفسانی که در راه برآوردنِ آن دلِ ما مانند بتکده یی پر از عقاید نادرست شد، باید تیر آهی رها کرده و پیکار مقدسی را آغاز کنیم .
  7.       سایه کم ظرفیّت مرغ نحیف، مفید واقع نمی شود. باید به دنبال سایه خجسته و مبارکِ مرغ همایی باشیم .
  8.       دلم ملول و بی تاب شد . حافظ خوش آواز کجاست تا با ترانه و غزل او نوایی ساز کنیم .

 

شرح ابیات غزل (377)

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات

بحر غزل : رمل مثمّن مخبون مقصور

*

                 این غزل در زمان استقرار حکومت امیر مبارزالدّین و پیش از آنکه شاه ابواسحاق گرفتار و مقتول شود سروده شده است .

               شاید این دوره از سخت ترین ایام زندگی حافظ بوده باشد زیرا نه تنها مورد بی مهری حاکم وقت بلکه در اوج تنگدستی و مضیقه بوده است. در این زمان حافظ هنوز به امید مراجعت شاه اینجو و باز پس گیری شیراز توسط او از دست امیر مبارزالدّین بوده و به همین سبب در مطلع این غزل برای بازگشت او دعا می کند و آرزوی برگشت او را دارد . شاعر در بیت چهارم از بستن در میخانه ها و قدغن کردن شراب فروشی ها ناله سر داده و در دل آرزوی بازگشت آب رفته از جوی را دارد . در بیت پنجم شاعر اشاره به اقداماتی به نفع شاه ابواسحاق و تسلّط مجدّد او کرده و در این راه از آزادمردان و آزاد اندیشانی چون خود طلب استمداد کرده می گوید: کار بسیار خطیری است و در کمال احتیاط و مآل اندیشی بایستی انجام شود وگرنه ممکن است سرمان را بر باد بدهیم. این پیش بینی حافظ و احتیاط او در مبارزه پشت پرده با سر دودمان آل مظفّر کاملاً وارد و به جا بوده زیرا امیر مبارزالدّین بر خلاف شاه ابواسحاق مردی جنگی و حیله گر و محتاط بود . به همین سبب است که شاعر در بیت ششم نومیدانه می گوید از ابواسحاق ضعیف کاری ساخته نیست و بایستی به دنبال یک مرد میدان دیگری گشت تا بتواند بر اوضاع مسلّط شود .

                    از آنجایی که امیرمبارز الدّین به سبب جنگی که با طایفه و قبایل اوغانی و جرمائی که از قبایل مغول بوده و به بت پرستی مشهور بودند کره و بر آن ها مسلّط شده بود، محاربه خود را جهاد دانسته و خود را شاه غازی می نامید. بدین سبب شاعر در بیت ششم این غزل به این موضوع اشاره کرده و مایل است بر عیله نفس امّاره که سینه او را بتکده کرده غزائی و جهادی به راه بیندازد و این اشاره ای است به جنگ های یاد شده امیر مبارزالدّین با طایفه اوغانی و لازم به توضیح است که جنگ با اوغانیان در سال 749 هجری و به سرکردگی شاه شجاع جوان ولیعهد 17 ساله امیر مبارزالدین صورت گرفته است و چندین مرتبه این حملات صورت گرفت تا به شکست نهایی این طایفه منجر شد .

شرح جلالی بر حافظ. دکتر عبدالحسین جلالی

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها