0

غزل شماره ۳۷۱: ما درس سحر در ره میخانه نهادیم

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۳۷۱: ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
چهارشنبه 24 تیر 1394  3:47 PM

وزن غزل: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)

۱ ما درس سحر را فدای میخانه کردیم ؛ آنچه از راه دعا به دست آورده بودیم فدای معشوق کردیم.

در راه چیزی نهادن : فدای چیزی کردن ، خرج چیزی کردن .

با توجه به اینکه طلاب هنگام سحر بعد از دعا حلقه درس تشکیل می دادند، از درس و دعای سحر هر دو یاد می کند، که یکی را فدای میخانه و دیگری را فدای محبوب کرده است.

۲ داغ سوزناکی که بر دل دیوانه خود گذاشته ایم ، محصول زهد صد زاهد خردمند را آتش خواهد زد.

خرمن صد زاهد عاقل : آنچه صد زاهد عاقل از زهد و عبادت خود ثواب اندوخته وانباشته اند.

داغ : سوزان ، سوختگی موضعی از بدن با آهن تافته.

می گوید دل ما دیوانه بود ، ناچار برای معالجه آن را با آتش عشق داغ کردیم و حرارت این داغ آنقدر است که می تواند محصول زهد صد زاهد عاقل را یک جا بسوزاند.

مقصود اینکه زاهدان بر عقل تکیه دارند و از سوز عشق بی خبرند ؛ اگر از گرمایی که عشق در دل ما پدید آورده آگاه شوند چنان شیفته آن خواهند شد که زهد خود را بر باد دهند – حرارت عشق ما خرمن زهد زاهدان را می سوزاند.

۳ از زمانی که به سوی این منزل ویرانه رهسپار شده ایم ، سلطان ازل – خالق ازل – غم عشقی را که گنجی گرانبهاست به ما داد.

از منزل ویرانه مراد این جهان است. می گوید از وقتی که به جهان آمدهایم خداوند غم عشق را در دل ما آفرید.

گنج در ویرانه است و جهان ویرانه ، و گنجی که در ویرانه جهان یافت می شود غم عشق است ، که خدا آن را به آدم داد . مجموعاً اشاره به آیه «انا عرضنا …»[۱] دارد.

 ۴ مُهر لب محبوب را بر در خانه دل گذاشتیم و چنین است که بعد از این مهر زیبا رویان را به دل راه نخواهیم داد.

لب و دهان محبوب را به مناسبت سرخی وکوچکی و ظرافت به مُهر خاتم یعنی مُهر ی که بر انگشتر عقیق نقش می کنند ، تشبیه کرده ، می گوید با این مُهر در خانه دل را مُهر و موم کرده ایم؛چنین است که دیگر محبتی در آن رته نخواهد یافت؛ و مُهری که لب می زند بوسه است.

حاصل معنی اینکه از وقتی از لب معشوق بوسه ای دریافته ام دلم منحصراً به او توجه دارد و کسی دیگر را در این خانه راه نیست.

۵ بیشتر از این نمی توان با حالت تزویر و دورویی در خرقه زهد زندگی کرد ؛ ما اساس زهد را از این روش رندانه بر انداختیم.

نهادن در این بیت به معنای انداختن و فرو افکندن آمده است : «عاقل چو خلاف اندر میان آید بجهد و چون صلح بیند لنگر بنهد» .[۲]

می گوید بیش از این نمی توان در خرقه زهد تزویر و دورنگی کرد، این روش کار منافقان است. ما بنیاد این روش را زیرکانه را برانداختیم.

وجه دیگر معنی اینکه ما در خرقه زهد بسیار نفاق و دورنگی کرده ایم چنانکه بیش از آن نمی توان منافق بود – ولی بنیاد زهد ما بر این شیوه نهاده شده و این شیوه رندانه است که بر ظاهر صوفی یا زاهد باشیم و در خفا دورنگی کنیم.

این است آنچه مجموعاً در معنی بیت به نظر رسید.بیشتر نفهمیدم.

۶ این کشتی سرگشته چگونه حرکت می کند که سر انجام؛جان خود را فدای آن مروارید یکدانه کردیم.

گوهر یکدانه مرواریدی است که به تنهایی در صدف پرورده می شود و از این جهت درشت تر و زیباتر است،دُرّ یتیم.

می گوید معلوم نیست این کشتی بی هدف چگونه حرکت می کند ، که ما برای به دست آوردن آن مروارید گرانبها جان خود را از دست دادیم.

۷ شکرخدا که آن کسی را که عاقل و فرزانه لقب دادهبودیم مانند ما دل و دین نداشت – او هم مثل ما پرهیزگار نبود.

۸ مانند حافظ به خیالی از تو قناعت کردیم ؛ خدایا چه همت کوتاه و سرشت بیگانه ای داریم.

بر اساس این فرض که رسیدن به معشوق احتیاج به کوشش و همت بلند دارد،می گوید ما به خیال – یعنی تصویر چهره تو در ذهن خود – قانع بودیم ، چنین بود که کوششی برای وصال نکردیم ؛ پس همت بلند نداشتیم و گدا همت بودیم. همچنین فطرتاً دیر آشنا والفت ناپذیر بودیم. پس علت نرسیدن ما به وصال معشوق در درجه اول کوتاه همتی و سستی ودر درجه دوم سرشت بیگانه دیر آشنای ما بود.

 

————————————————————————————————–

[۱] آیه ۷۲، سوره الاحزاب (۳۳).

[۲] سعدی ،… گلستان… به نقل از دهخدا ، لغت نامه (ذیل نهادن).

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها