0

غزل شماره ۳۶۱: آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۳۶۱: آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
یک شنبه 2 شهریور 1393  12:54 PM

آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم

خاک می‌بوسم و عذر قدمش می‌خواهم

من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا

بنده معتقد و چاکر دولتخواهم

بسته‌ام در خم گیسوی تو امید دراز

آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم

ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است

ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد

و اندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم

صوفی صومعه عالم قدسم لیکن

حالیا دیر مغان است حوالتگاهم

با من راه نشین خیز و سوی میکده آی

تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم

مست بگذشتی و از حافظت اندیشه نبود

آه اگر دامن حسن تو بگیرد آهم

خوشم آمد که سحر خسرو خاور می‌گفت

با همه پادشهی بنده تورانشاهم

 

 

تشکرات از این پست
fatemexry khodaeem1
دسترسی سریع به انجمن ها