شرح غزل شماره ۳۵۷: در خرابات مغان نور خدا میبینم
سه شنبه 23 تیر 1394 2:59 PM
معانی لغات غزل (357)
خرابات : محل فسق و فجور و خوردن شراب و اشتغال به قمار .
مُغان : مُغ ها، رؤساءِ آتشکده در دین زرتشت، موبدان .
خراباتِ مغان : اصطلاحی که حافظ ساخته و معنای میخانه را افاده می کند. زیرا در دین زرتشتی شراب حلال و توسط مُغ نگهبان آتشکده به هنگام عبادت و ذکر اوراد به حاضرین توزیع می شود و رندان و لوطیان نیز برای تحصیل شراب غالباً به مُغ های آتشکده مراجعه می کرده اند .
نور خدا : فروغ ایزدی، فرّه ایزدی .
عَجَب : شگفتی .
جِلوه : خودنمایی، تظاهر، نمودار شدن .
جلوه بر من مفروش : برای من اِفاده و خودنمایی مکن .
ملک الحاج : امیر الحاج، سرپرست قافله حاجیان .
خانه خدا : خدای خانه، خدایی که صاحب خانه است .
نافه گشایی : کنایه از گشودن مخزن مواد معطّره و در اینجا گشودن سر زلف محبوب .
فکر دور : اندیشه بعید، فکر و اندیشه یی که تعلیق به محال است .
خطا می بینم : اشتباه می کنم، به راه خطا می روم .
نقشی : تصویری .
زَنَدَم راه خیال : راهزن خیال من می شود، راه خیال من را می بندد .
پرده : پرده عشق و خیال های ناشی از آن .
مُشکِ ختن : مشک آهوی نر صحرای ختن در تاتارستان .
نافه چین : نافه آهوی چین که حاوی مشک است .
نظربازی : جمال پرستی، مهرورزی به خوبرویان .
مُحبّان : ارادتمندان، دوستداران .
معانی ابیات غزل (357)
شرح ابیات غزل (357)
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل : رمل مثمّن مخبون اصلم
*
شاه ولی : نظر می کنم و وجه خدا می بینم روی آن دلبر بی روی و ریا می بینم
*
حافظ در غزلی دیگر می فرماید :
همه کس طالب یار است چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
و روی سخنش در این غزل با خواجو کرمانی است که سطح معرفت و بینش عرفانی او به مراتب پایین تر از حافظ است. خواجو می گوید :
ساکن دیری و از کعبه نشان می پرسی در خرابات معانی و خدا می طلبی
و حافظ که با هیچکس تعارف و خورده حساب ندارد به او پاسخ دندان شکنی داده و در واقع مطلع این غزل پاسخی است به کووته نظری خواجو که در بیت دوم با تعأکید و صراحت اقرار به رؤیت صاحب خانه خدا می کند یعنی به خواجو می گوید آنچه را تو می طلبی من می بینم و ردیف انتخابی غزل از طرف حافظ نیز برای شرح همین موضوع است .
حافظ در غزلی دیگر درشت گویی های شاه ولی را نیز به همین شیوه بالا پاسخ داده که شرح آن قبلاً داده شده است .
با مطالعه دقیق همه غزل های دیوان حافظ و عنایت به آن قسمت از فاش گویی های این شاعر بزرگ که قشریّون آن را تهاجر به فسق و عدّه زیادی برای آن محمل تراشی های عرفانی به عمل می آورند، اکثر محققین را وادار به قبول این نظریه می کند که حافظ از طرفداران و یا پیروان فرقه ملامتیّه است .
حال چه او را از فرقه ملامتیه بدانیم و چه از هواخواهان این طریقه بشمار آوریم جای هیچ تردیدی باقی نمی ماند که او از نظریّه و خطّ مشی آن ها دفاع می کند .
فرقه ملامتیه بر این عقیده اند که یک سالک راه عشق و عرفان پیش از آن که پای در مراحل چهارگانه سیر و سلوک گذارد بایستی از شخصیت کاذبی که برای خود ساخته و پرداخته و به آن ها نام آبرو، قدر منزلت، شخصیت، حیثیّت، تقوی، زهد و ... داده دست بشوید و از گذشته تقلیدی و متعبّدانه خود فاصله بگیرد . ما در شرح حال یکی از مشایخ صوفیه می خوانیم که او نخست مریدان خود را که صاحب حیثیّتی در جامعه بودند به گدایی و کارهای پست وا می داشت و اگر آن متقاضی از آنچه به او گفته شده بود استنکاف می ورزید او را از خود می راند. این همان تخلیه و تصفیه و شستشوی افکار و عقاید و سنتهایی است که ذهن سالک را به خود مشغول کرده و مانع سیر و سلوک او می شود .
در نزد فرقه ملامتیه کلمه خرابات معنایی بس عمیق دارد. خرابات محل فسق و فجور و خوردن شراب و اشتغال به قمار و فحشاء و سایر منکرات است و سابقاً صاحبان این اماکن غالباً در بیرون از محله و سواد شهر مکانی را برای این کار در نظر گرفته و به منظور رفع اشتباه بر سر دَرِ آن منزل، یک پرچم با علامت مخصوص که نزد همگان شناخته شده بود می زدند تا لوطیان و خراباتیان اشتباهاً به منزل اشخاص محترم نزدیک نشوند .
فرقه ملامتیه، خرابات را محلّ تزکیه نفس و تحوّل عقیدتی و گام اول راه سیر و سلوک می داند و بر خلاف عقده متشرّعین که کارشان عبادت ظاهری و تقلیدی و معتقد به رسیدن به اجر و ثواب اخروی و پیروی از این دستورالعمل : اِتّقُوا من مواضع التُّهَم می باشند با دیدی وسیع تر به ریاضت در راه توحید نگریسته و شخص مراد برای جدا کردن افراد مستعدّ از قافله اکثریّت مقلّد، مریدان را به خرابات فرامی خواند و آن ها که دست از نام و ننگ شسته و از تهمت وتمسخر عوام النّاس هراسی به دل راه نمی دهند آماده و مستعدّ به حساب می آورد .
حافظ در بیت اول این غزل می گوید من در خراباتِ مغان نور خدا را به علانیّه می بینم. در پیش، گفته شد که اصطلاح خرابات مغان از ساخته های حافظ و اشاره به میخانه رؤساءِ آتشکده زرتشتیان است که به وسیله مُغ یا موبد اداره می شده و این موبد به علانیه در بین پیروان خود شراب مقدّس توزیع و به رنود شهر نیز می فروخته است .
در بیت دوم حافظ، مدّعی تقرّب به ذات حضرت احدیّت است و به امیرالحاج می گوید این همه به فخر و مباهات مفروش که تو راه خانه را می دانی و خانه را با چشم ظاهر می بینی. من کسی هستم که در اثر تزکیه نفس صاحب این خانه را می بینم. آنگاه در بیت سوم می فرماید من بر آن سر هستم که پرده را بالا زده و آنچه را که بدان رسیده و اندیشیده ام با زبان قاصر خود به همگان باز گویم لیکن این کاری است بس صعب و صلاح در این نیست که به چنین کار خطیر و خطایی بزرگ دست بزنم . شاعر در ابیات چهارم و پنجم و ششم به شرح حال و چگونی دگرگونیِ احوال خود پرداخته و می گوید بیداری های شبانه و ناله و زاری های سحری، چیزی است که از لطف پیر مغان یا به عبارت دیگر مراد نصیب من شده و در اثر آن ها روی معشوق و محبوب در نظرم مجسّم می شود و من متحیِّرم که آنچه را که از فیض تفکّر و عبادت سحرگاهان درک می کنم چگونه و با چه کسی در میان بگذارم که آن را کماهو حقّه درک می کند؟ شاعر در بیت آخر به این مشکلی که گریبانگیر او بوده اشاره می کند و می گوید ای مردم اینقدر ندانسته و نفهمیده از من که به خوبرویان مهر می ورزم انتقاد نکنید و تهمت نزنید. من از دوستان و دوستداران شما هستم و روی زیبا را محلّ تجلّی ذات بی چون و خالق متعال می دانم .
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش