شرح غزل شماره ۳۲۵: گر دست دهد خاک کف پای نگارم
شنبه 20 تیر 1394 3:50 PM
معانی لغات غزل (325)
دست دهد : به دست افتد، میسر شود، فراهم شود .
لوح بصر : (اضافه تشبیهی) بصر (به معنای چشم) به لوح (به معنای صفحه سفید مشق اطفال) تشبیه شده.
خطّ غبار : نوعی خط ریز که با قلم نی با سر بسیار ظریف می نوشتند و قرائت آن مشکل و به منظور هنرنمایی و ظرافت نوشته می شده و با نگاه اول بر روی صفحه کاغذ به صورت غباری به نظر می رسیده است .
بَر بویِ : در آرزوی .
کنار تو : آغوش تو .
امید است : امیدوارم .
رساند به کنارم : مرا به ساحل برساند .
پروانه : فرمان، جواز، دستور العمل، رخصت .
طلب : خواستن .
دَم : لحظه .
به دَمی : در یک لحظه ، در یک دم، در یک نفس، با پفی .
مکش سر ز وفای من : از وفاداری با من سرباز مزن .
اندیش : بیندیش، اندیشه کن، بیم داشته باش .
زلفین : دو زلف، زلف های .
دادند قراری : قرار نهادند، با هم قرار گذاشتند .
ببردند قرارم : قرار و طاقت از دل من بردند .
قلب دلم : سکّه تقلبی دلم، دل ناخالص من .
عیار : ارزش، درصد خلوص .
نَقد روان : سکه رایج، کنایه از گوهر اشک .
دامن مَفِشان : دامن میفشان، دامن را برای زدودن گردوخاک تکان مَده .
مَنِ خاکی : من خاک نشین، من خاکسار و تهیدست .
عمری بود آن لحظه : آن لحظه در حکم یک عمر برای من با ارزش است .
که جان را به لب آرام : 1- جانم به لب برسد . 2- لب را به آن لب که چون جان من عزیز است بگذارم .
معانی ابیات غزل (325)
1) اگر گرد و خاک زیر پای معشوق به دستم بیفتد، با آن، خطی به مانند خط ریز و نرم غبار بر صفحه چشمم خواهد نوشت .
2) در آرزوی آغوش تو در موج اشک هایم غرق شدم و امیدوارم که این موج، مرا به ساحل آرزویم برساند .
3) اگر فرمان و دستور او برای خواستن جان من به گوشم برسد در همان لحظه به مانند شمع در یک دَم (و با یک دَم) جان می سپارم .
4) امروز از وفاداری با من، سرباز مزن و از آن شبی بیم داشته باش که من از دست غم تو دست به دعا به سوی خدا بلند کنم .
5) زلف های سیاه تو با هم قراری گذاشته تا از عشّاق دلداری کنند و صبر و قرار را از دل من برده اند .
6) ای نسیم، از آن شراب بویی برای من بیاور، زیرا که بوی آن بوی شفابخش سبب رفع خماری از من می شود .
7) اگر دوست بری زر ناسره دل من ارزشی قایل نشود، من سکه رایج ( اشک ) را از راه چشم برایش می شمارم (و در پایش نثار می کنم).
8) از من خاک نشین دامن برمگیر (و روی برمتاب) زیرا پس از مرگم باد (هم) نمی تواند غبارم را از آستانه تو برگیرد (و از درگاه تو دوری کند).
9) حافظ، از آنجایی که لب میگونش به مانند جان برای من گرامی است، آن لحظه یی که لبانم بر لبهایش برسد برای من در حکم حیات تازه یی است .
شرح ابیات غزل (325)
وزن غزل : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
بحر غزل : هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف
*
کمال خجند : گر جان ز منِ دلــشده خواهــی، بســپارم
ور دیـده روشـن طلــبی، در نـــظر آرم
*
سلمان ساوجی : بی دوست من از بــاغ اِرَم یــاد نیــارم
ور جــنّت فـــردوس بـود کــار نـدارم
*
چنین تصور می شود که حافظ تحت تأثیر غزل سلمان ساوجی و با استقبال او این غزل را سروده باشد. حافظ به دقت هر چه تمام تر غزل های شعرای سلف و معاصر را مطالعه و از مضامین جالب آن ها استقبال می کرده و به منظور هنرنمایی، آن مضمون را زیباتر و سلیس تر می آفریده است. در غزل سلمان ساوجی بیتی به این شرح وجود دارد :
بر خاک درش میرم و چون خاک شوم من زان در نتـــوانند مـرا بیــخت غــبارم
که کلمه من در مصراع اول حشو و در مصراع دوم بیختن غبار معنای وافی به مقصود شاعر را افاده نمی کند لیکن حافظ همین مضمون را به نحوی سروده که با آوردن ( پس از من ) هم پس از مرگ من را القاء میکند و هم رفع حشو می شود و در مصراع دوم، معنای آن کاملاً روشن است و مقصود شاعر را که عبارت از سرسپردگی خاک و غبار پیکرش برای همیشه بر دَرِ آستانه معشوق است به خوبی دستگیر خواننده میشود.
هنر دیگر شاعر در این است که در عین حال که این غزل سلمان را استقبال نموده در مطلع آن، تعریف ضمنی و غیرمستقیمی از شاه شجاع به عمل آورده است. شاه شجاع خط غبار را بسیار زیبا می نوشته است و در اینجا جای آن دارد که علی رغم نظر آنهایی که در مقالات و نوشته های خود شاه شجاع را آدمی به حساب می آورند که تحصیلات مرتّب نداشته و شاعر فاضل و بلندمرتبه یی نبوده گفته شود که یک شاهزاده یی که در جنگ ها و مسافرت ها همیشه همراه پدرش در سفر و حضر بوده نمی تواند در کودکی مانند سایر همگان خود به مکتب برود اما با توجهاتی که پدر سخت گیرش داشته و معلمین سرشناسی برای او انتخاب می کرده این طفل نازپرورده توانسته تا حدّ زیادی حتی بیش از حد انتظار در فراگیری زبان عربی و ادبیات عرب و زبان فارسی و علوم بدیعی و انشاء رسایل و پاسخگویی موجز و منظوم در هرکجا که اقتضا کند استعداد ذاتی خود را بنمایاند .
در بیت سوم این غزل ضمیر (او) به شاه شجاع برمی گردد و مضامین ابیات سوم و چهارم و پنجم هم غیر مستقیم گلایه یی است که از کم اعتنایی شاه شجاع حکایت دارد . به طور خلاصه حافظ روی سخنش با شاه شجاع و قالب سخنش استقبالی است از غزل سلمان و بعید نیست که حافظ این غزل را در مجالس ادبی حضور شاه شجاع نیز خوانده باشد .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش