0

غزل شماره ۳۲۴: گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۳۲۴: گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
شنبه 20 تیر 1394  3:26 PM

معانی لغات غزل (324)

گِرِه : به هم بستن، دو رشته را گره زدن و دوسرِ به هم بسته شده را گِرِه گویند .

گِرِهی در کارم افتاد : فروبستگی و گرفتاری در کارم پیدا شد .

همچنان : (قید زمان) هنوز، با وجود این .

گشاد : (مصدر مرخّم که به صورت اسم استعمال می شود) گشایش، فراخ .

چشم گشاد : چشم فراخ، انتظار گشایش، امید مشکل گشایی .

طرب : شادی و شادمانی .

حمل مکن : تعبیر مکن، برداشت مکن، قیاس مکن .

عکس برون می دهد : تصویر ظاهر می کند، انعکاس می دهد .

پرده : 1) آهنگ، 2) سراپرده و خلوت، 3) پوشش راز آمیز کلام .

پرده مطرب : آهنگ و آواز رامشگر .

درین پرده : 1) در این سراپرده رامشگران، 2) در این بیان راز آمیز و پوشیده مطربان .

پاسبان : نگهبان .

همه شب : تمام شب .

تا درین پرده : تا در حریم قلب .

ساحر : افسونگر .

افسون : سِحر .

افسون سخن : سحر کلام .

نیِ کِلک : نی قلم .

بادیه : بیابان بی آب و علف .

دلیل : راهنما .

فرو گذاشتن : رها کردن، فراموش کردن .

افسانه : داستان، قصه .

روی و ریا : نفاق و دورنگی، خودنمایی و ظاهر سازی .

به رو : به صورت .

به رو در کارم : با صورت در سر و کار هستم .

به جز از خاک درش با که به رو در کارم : به غیر از خاک دَرِ آستانه او، روی من با چه کس دیگری سر وکار دارد .

معانی ابیات غزل (324)

1) هر چند از شِکَنِ زلفش فروبستگی و گرفتاری در کارم پدید آمده با این همه از بزرگواری او انتظار گشایش آن را دارم .

2) مپندار که سرخی چهره من بر اثر شادمانی است . زیرا به مانند جام شراب تصویر خونین دلم به صورتم می افتد .

3) آهنگ رامشگران، دل مرا از دست بُرده و مرا از خود بی خود می سازد وای بر من اگر اجازه ورود به سراپرده آنها و بیان رازآمیزشان نداشته باشم .

4) سراسر شب و در همه شب ها به نگهبانی سراپرده دل مشغولم تا نگذارم به غیر از اندیشه او خاطره دیگری در آن راه یابد .

5) من آن شاعر افسون گری هستم که با سِحرِ کلام خود پیوسته از نیِ خامه ام قند و شکر می بارد .

6) با صد امید در این بیابان قدم نهادیم. ای آنکه راهنمای دل گمگشته و سرگردان منی مرا فراموش و رها مکن .

7) دیدگان بخت من با قصه پردازی او به خواب رفته، کجاست آن نسیم مرحمت و توجّهی که آن را از هم گشوده و بخت مرا از خواب بیدار کند .

8) چون او را در هیچ گذر و معبری نمی توانم ببینم (و بنابراین پیام نسیم صبا هم به گوشش نمیرسد) پیامم را با که بگویم که بتواند به گوش دلدارم برساند .

9) دیشب می گفت که حافظ دو رو و متظاهر است ، به غیر از خاک آستانه او رویِ من با چه کس دیگری سر و کار دارد .

شرح ابیات غزل (324)

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بحر غزل : بحر رمل مثمّن مخبون اصلم

*

سلمان : ای به هم بر زده زلف تو سراسر کارم من چو موی توام آشفته فرو مگذارم

*

در فصل چرا حافظ به یزد تبعید شد و در صحفات 84-86 این کتاب مفصلاً گفته شد که حافظ این غزل را در یزد و اوایل ورودش سروده و روی سخنش با شیخ داداست . ایهامات ابیات آن به شرح زیر است :

بیت اول : حافظ خطاب به شیخ دادی دوم میزبان خود در خانقاه او می گوید هرچند من توسط شاه شجاع دچار گرفتاری و تبعید شده ام معذلک هنوز چشم امیدم به سوی اوست که مرا از این گرفتاری رهایی بخشد .

بیت دوم : حافظ شیخ دادا را در جریان امور زندگی خود قرار داده و می خواهد به او بفهماند که به ظاهر من نگاه مکن که من صورت خود را با سیلی سرخ نگهداشته ام و بضاعت و قوتی ندارم .

در بیت سوم شاعر انتظار خود را از اینکه مورد توجه شاه یحیی واقع شود بروز داده و می گوید دل نگران این موضوع هستم که مبادا شاه یحیی به حکم مسائل سیاسی مرا نپذیرد .

در بیت چهارم و به دنبال مطلب بالا می گوید همه شب ها فکر و اندیشه من همین مطلب است که چگونه با شاه یحیی ملاقات کنم .

در بیت پنجم از خود و قدرت کلام خود سخن می گوید .

در بیت ششم خطاب به شاه یحیی می گوید من به امید مساعدت و رحمت تو به این بیابان بی آب و علف آمده ام و امید بذل توجه دارم .

در بیت هفتم خطاب به شاه یحیی می فرماید که بخت و اقبال و همه زندگی من در راه همکاری با شاه شجاع به تباهی کشیده شد و چشم امید من به دنبال نسیمی (یعنی عنایات شاه یحیی) است که مرا دوباره خوشبخت و فارغ البال کند .

در بیت هشتم : در بعضی نسخ مصراع اول بیت به این صورت است : (چون تو را در گذر یار نمی یارم دید) و این صورت به اندیشه شاعر نزدیکتر است زیرا منظور حافظ این است که ای شیخ دادا از آنجایی که تو شخصی پرهیزکاری و با دربار و دستگاه شاه یحیی رفت و آمد نداری من در این مشکل مانده ام که شرح حال و تقاضاهای خود را به چه کس دیگری در میان بگذارم تا به شاه یحیی بگوید .

و بالاخره حافظ در بیت مقطع از موضوعی پرده بر میدارد و می گوید شاه شجاع چنین اظهار نظر کرده و عقیده دارد که من شخصی دورو و متظاهر و فریبکارم یکی از او بپرسد که روی من به جز درگاه تو به آستانه چه کس دیگری سر و کار دارد که چنین تهمتی به من روا می داری .

ایهامات این غزل بازگو کننده شرح حال حافظ و اندیشه های او در بدو ورود به یزد و زمانی است که وارد بر شیخ دادا شده و در خانقاه او معتکف و به امید مساعدت های شاه یحیی بود و همانطور که می دانیم شاه یحیی به سبب احتیاط و ملاحظه روابط فیمابین او و پدر زنش شاه شجاع و طبع بخیلی که داشت با حافظ هیچگونه مراوده و همکاری نداشت .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها