0

یاد یاران

 
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

قاسم گردان
یک شنبه 30 شهریور 1393  7:25 PM

گوينده خاطره: خانم ديهيم فر خواهر شهيد ديهيم فر

حسين ديهيم فر كم سن بود و كوچك. همرزمانش مي گفتند او قاسم گردان ماست. آخرين بار كه مي خواست برود آمد خانه ما و گفت حمام را برايش روشن كنم.

روشن كردم. مي دانستم مي خواهد غسل شهادت كند. در طول مدت مرخصي اش مدام وضو مي گرفت و نماز مي خواند. آن روز ديگر زده بود به سيم آخر. به مزاح ميكروفوني دست مي گرفت و اداي خبرنگارها را درمي آورد. مي گفت « اين بار كه به جبهه بروم ديگر بازنخواهم گشت. من شهيد مي شوم. »

دوستانش مي گفتند او راننده بلدوزر بود. وقتي مي نشست پشت دستگاه گم مي شد. گويي بلدوزر بدون راننده حركت مي كرد. سرانجام او رفت و طبق پيش بيني خودش به شهادت رسيد. همرزمانش بعد از شهادت او چيزي گفتند كه دل ما را آتش زد. آنها گفتند: « حسين در عمليات كربلاي يك خيلي زحمت كشيد. هر چه مي گفتيم از دستگاه پياده شو و كمي استراحت كن, نپذيرفت. تنها گفت: كمي برايم آب بياوريد. اما پيش از آنكه بچه ها آب را به لب هاي تشنه اش برسانند, شهادت او را به زمزم زلال عشق رسانده بود. گلوله مستقيم تانك او و دستگاهش را يكجا سوزاند. آن روز بچه ها مي گفتند: قاسم گردان سيدالشهدا « با لب هاي تشنه به شهيدان كربلا پيوست. »

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها