بپريد بالا
جمعه 31 مرداد 1393 6:54 PM
همه را جمع كرد داخل ميدان صبحگاه و خودش ايستاد وسط؛ كوچك و بزرگ، پير و جوان؛ يعني با ما چه مي خواست بكند؟ اين اولين باري بود كه تنبيه مي شديم. برخوردش هم طوري نبود كه بشود حدس زد شوخي مي كند.
نگران بوديم؛ چون وضع با هميشه خيلي توفير مي كرد: به فرمان من! بپريد بالا. همه پريديم بالا. گفت: نشد؛ بپريد بالا و تا نگفتم سه، نياييد پايين! كه دوباره اخم ها يكي يكي باز شد و ديديم او اگر بخواهد هم نمي تواند عصباني شود.