0

یاد یاران

 
taha25
taha25
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 1411
محل سکونت : آذربایجان شرقی

اگر ما را تا فردا تعويض كرديد
جمعه 31 مرداد 1393  6:53 PM

گويا پاك يادشان رفته بود كه در اين نقطه هم نيرو دارند؛ انگار نه انگار، نه سري، نه سراغي. باز هم خدا پدر تداركات چي يگان را بيامرزد كه ما را فراموش نكرده بود؛ هفته به هفته يك مشت خرت و پرت به اسم جيرة جنگي براي ما مي آورد، بعد هم راست شكمش را مي گرفت و مي رفت. مثل آسايشگاه سالمندان، كار ما شده بود بخور و بخواب. براي اين كه به دلمان هم بد نيايد، گاهي يكي، دو ساعت نگهباني مي داديم.

بچه ها بالاخره جمع شدند و طوماري تهيه كردند و شرح ماوقع را براي مسوول خودشان نوشتند. يكي يكي هم پاي ورقه را درشت و محكم امضا كرده بودند. و حالا مسوول واحد داشت نامة آنها را كه راننده آورده بود در سنگر فرماندهي مي خواند. به جايي رسيد و نتوانست جلوي خنده اش را بگيرد. وقتي از او پرسيدند كه چي نوشته اند؟ تنهايي حال مي كني؛ سرش را تكان داد و گفت: منو تهديد كرده اند. همه كنجكاو شدند كه: خوب به چي تهديد كرده اند؟ گفت: نوشته اند اگر ما را تا فردا تعويض كرديد، كرديد، اگر نكرديد... پس كي تعويض مي كنيد؟ كه اين قسمت آخرش را درست نوشته بودند. همه خنده شان گرفت و با خودشان گفتند: اينها هم مثل اين كه ما را خوب مي شناسند؛ مي دانند كه ما خيلي پوست كلفتيم و هيچي بهمان برنمي خورد و الا به جاي درشت نوشتن، درشت مي گفتند!

تشکرات از این پست
mehdi0014
دسترسی سریع به انجمن ها