0

غزل شماره ۳۱۵: به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۳۱۵: به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
جمعه 19 تیر 1394  5:37 PM

معانی لغات غزل (315)

طَرف بربستن : سود بردن، بهره یافتن .

خرمن عمر : (اضافه تشبیهی) عمر به خرمن تشبیه شده، حاصل عمر .

خرمن عمرم، غم تو داد به باد : غم (فراق ـ یا بی مهری) تو، خرمن عمر مرا به دست باد نیستی سپرد، غم عشق تو روزگار مرا تباه کرد .

ذرّه : هرچیز کوچک مانند ذرّات گرد و غبار .

در هوای رُخت : در آرزوی دیدار چهره ات .

مِهر : خورشید .

از سرِ اَمن : از روی اطمینان، از روی فراغ خاطر .

کُنج عافیت : گوشه ایمنی .

سخن به خاک میفکن : سخن را به هدر مده، آبروی سخن را مَبر، آبروی سخن و اندرز را بر خاک مریز .

بَرِ دوست : پیش دوست .

به سزا : شایسته .

خَستَم : آزردم .

معانی ابیات غزل (315)

1) بیا و به من بگو که غیر از آنکه رشته دین و دانش از دستم بیرون رفت از عشق تو چه بهره دیگری بُردم ؟

2) هرچند غم (عشق و ناسازگاری) تو خرمن عمر مرا به باد نیستی داد، قسم به خاک پایت که آن را عزیز میدارم، عهد خود را نشکستم .

3) هرچند به مانند ذّره ناچیز و بی مقدارم، ببین که در اشتیاق رسیدن به روی تو، با کمک نیروی عشق چگونه به خورشید پیوستم .

4) باده پیش آرکه عمری است با آسودگی خیال و فراغ خاطر در گوشه یی برای خوشگذاری ننشسته ام

5) ای اندرزگو، اگر صاحب عقل و هوشی، بیهوده سخن خود را زیر پا مینداز (آبروی سخن خود را مبر) چرا که من مستم (و گوشم به آن بدهکار نیست) .

6) چطور در پیش روی دوست سرِ خود را از شرمساری بلند کنم که خدمتی شایسته از دستم برنیامده است .

7) حافظ در آتش غم یار سوخت و آن دوست که داعیه دلنوازی دارد نگفت (به فکر این نیفتاد) که چون دل او را آزرده و سوزانیده ام مرهمی هم برایش بفرستم .

شرح ابیات غزل (315)

وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن

بحر غزل : مجتّث مثمّن مخبون اصلم مُسبَغ

*

ماجرای کشمکش سیاسی و مبارزه لفظی حافظ با شاه شجاع تقریباً سراسر دوره حکومت او را اشغال کرده و این غزل شکوه آمیز نیز یکی دیگر از آن هاست که به هنگامی که شاعر مورد بی اعتنایی دستگاه قرار گرفته سروده شده است .

مفاد ابیات چهارم و پنجم این غزل نشانی از پافشاری عقیدتی حافظ بر خط مشی زندگانی خود در برابر مخالفین و رقیبان قشری خود دارد که در آن به ادامه مستی خود تأکید ورزیده و نسبت به نصایح آنها خود را بی اعتنا جلوه می دهد .

تظاهر به رندی و لاابالی گری و مستی و صراحت لهجه حافظ در واقع خطّ مشی مبارزه او با مدّعیان متشرّع و رقیبان ریاکار خود بود که دستاویز آنها در مبارزه با او قرار می گرفت و حافظ به سبب مشیِ ملامی که داشت برآن پای می فشرد .
حافظ در بیت مقطع این غزل اشاره یی به نرسیدن وظیفه و مقرّری خود کرده و بدین وسیله از شاه شجاع اظهار گله و شکایت را دارد .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها