شرح غزل شماره ۲۷۷: فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
پنج شنبه 18 تیر 1394 1:36 PM
وزن غزل: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
۱ همه فکر بلبل آن است که گل معشوق او شده است گل در این فکر است که چگونه در کار او ناز و عشوه کند.
۲ دلبری تنها این نیست که عاشق را بی قرار کنند ؛ خواجه ان کسی است که غم خوار خدمتگار خود باشد.
خواجه : بزرگ ،صاحب ،سرور ،خداوند.
یعنی معشوق خوب آن است که به عاشق گرفتار التفات داشته باشد، نه اینکه فقط او را اسیر و بی قرار سازد، و دیگر در فکرش نباشد.
۳ جا دارد که خون در دل لعل موج بزند ؛ از غصه این ضرر و خسران که سفال بازارش را می شکند.
تغابن : غبن داشتن، ضرر کردن، افسوس خوردن.
خزف: سفال .
رگه های سرخ در درون لعل در تصور شاعر رگهایی هستند که خون در آنها جریان دارد ، و چنین است که می گوید «خون موج زند در دل لعل»، و مجازاً معنای رنج بردن و خون به دل بودن از آن خواسته است. بر مبنای این فرض می گوید جا دارد که لعل دلخون باشد زیرا سفال او را از نظرها انداخته و بازارش را شکسته است.
کنایه از اینکه مردم عالیقدر حق دارند از اینکه فرومایگان سبب شده اند آنها مورد توجه نباشند متأسّف و خون به دل باشند و افسوس بخورند.
۴ بلبل سخن گفتن را از گل الهام گرفت وگرنه ؛ این همه قول و غزل را در منقار او ننهاده بودند.
فیض به معنای عطا و بخشش و هم چنین القاء امریست در قلب به طریق الهام بدون تحمل زحمت کسب و اکتساب، الهام.
قول و غزل ، هر دو در اصطلاح موسیقی آمدهاند : قول به معنای کلماتی است که به آهنگ خوانده می شود، و غزل نوعی خاص از تصنیف است؛ و در این بین همین معنی آنها مورد نظر است زیرا قول و غزل را به بلبل که آواز خوان است نسبت می دهد.
تعبیه : ساختن ، آماده کردن.
منقار : نوک پرنده.
حاصل معنی اینکه بلبل بر اثر الهامی که از جمال گل گرفته این همه نغمه های دلنشین سروده، وگرنه آواز را ساخته و پرداخته در منقار او ننهادهاند.به زبان دیگر منقار که یک جسم مادی است نمیتواند ایجادکننده یک کیفیت معنوی باشد جز اینکه از جایی دیگر تاثیر بپذیرد :
خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست از کجا می آید این آوای دوست
و مقصود سخن اینکه کار ذوقی به الهام و فضای مساعد نیازمند است.
۵ ای کسی که از کوچه معشوقه ما می گذری؛ متوجه باش که دیوارآن سر می شکند.
یعنی دیوار ان محکم است و از برخورد با آن سرت میشکند، پس به نزدیک آن مشو و در پی راه یافتن به اسرار کوچه معشوق مباش.
مقصود اینکه مکان معشوق برای همه کس دست یافتنی نیست و باید متوجه خطرات و مشکلات باشند.
۶ آن یار سفرکرده را که به اندازه صد کاروان دل دوستان با او همراه است هرجا هست خداوندا به سلامت نگاهش دار.
صد قافله دل همره اوست یعنی به اندازه جمعیت صد کاروان دوست و ارادتمند دارد. که در دل آنها جا دارد، فکرشان متوجه اوست و برای اینکه سفرش به خیر و خوبی انجام پذیرد، همه این ها به او دعا می کنند . و فکرشان بطور دسته جمعی به دنبال او رفته است.
۷ ای دل ، اگر چه از بی دردی خوشحالی؛ از عشق هم غفلت مکن که عوالم شیرینی دارد.
عافیت : صحت و سلامت ، و در بیت مراد زندگی آرام و بی دغدغه است.
مقصود اینکه غم و درد عشق کمال و پختگی می دهد ولی در عافیت و بی دردی ذوق و حال از میان می رود.
۸ اینگونه که صوفی سرخوش کلاه خود را کج کرده؛ اگر دو جام دیگر هم بنوشد دستارش هم آشفته و پریشان خواهد شد.
سرخوش : آنکه حال خوش مستی ملایم داشته باشد.
از این دست : به این صورت ، به این نحو.
صوفیان ابتدا کلاه یا عرق چین بر سر می گذاشتند و بعد دستار پارچه ای به دور آن می پیچیدند. می گوید صوفی با این مختصر باده ای که نوشیده ، سرخوش شده، کلاه خود را کج کرده و آثار مستی نشان می دهد ، اگر دو جام دیگر بنوشد، دستارش هم آشفته می شود.
۹ دل حافظ که به دیدن تو عادت کرده بود؛ در سایه وصال تو با ناز و تنعّم پرورده شده،در پی آزار او مباش.
خوگر: الفت گرفته، عادت گرفته، مأنوس.
———————————————————————–
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش