شرح غزل شماره ۲۳۱: گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
دوشنبه 8 تیر 1394 1:48 PM
معاني لغات غزل( 231)
برآيد : بلا آيد ، طلوع كند ، از دست من برآيد.
مهرورزان: عاشق پيشه ها.
شبرو: شبگرد، عيار و چابك دست ، دزد شبگرد.
كفر زلف: تاريكي زلف ، سياهي زلف ودر اصطلاح صوفيه عبارتست از كثرت شئونات كه حجاب نور وحدت مطلقه است .
بوي زلف: بوي دلفريب زلف.
گفتا اگر بداني هم اوت رهبرآيد: گفت اگر اهل فهم ودانش باشي همان كثرت تورا به وحدت مي رساند. خُنَك: مبارك ، نيك (اِفاده تحسين مي كند) .
نوش: شيريني .مارا به آرزو كشت: مارا در اشتياق خود از پاي در آورد .
عشرت: عيش ونوش
معاني ابيات غزل( 231)
(1) به او گفتم كه ، غم تو را در دل دارم گفت غم تو به پايان خواهد رسيد . گفتم تابان شب تار در زندگي من شو گفت اگر از دست من اگر برآيد و امكان آن موجود باشد.
(2) به او گفتم از عاشق پيشه ها راه ورسم وفا داري را ياد بگير ، گفت از زيبارويان اين كار ساخته نيست .
(3) به اوگفتم كه راه ورود صورت خيالي تو را بر چشمهاي خود ميبندم ، گفت كه تصوير خيالي من شبگردي عيار است، از راه ديگر وارد خواهد شد.
(4) الف) گفتم كه بوي دلفريب گيسوي تو مرا در عالم ، گمراه كرد . گفت اگر هوشيار ودانا باشي ، همين گمراهي به يك نوع راه يافتگي به سوي من خواهد انجاميد.
ب) به او گفتم كه تاريكي كفر زلفت مانع از مشاهده نور وحدت شده و اين كثرت حاجبِ نور مطلقه وحدت ، مرا گمراه نموده است . اگر دانا و بصير باشي همان كثرت تو را به وحدت مي رساند.
(5) گفتم چه خوش است حال هوايي كه از نسيم بامداداي بهره گيرد، گفت چه خوش است نسيمي كه از كوي دلبر بوزد.
(6) گفتم كه لب لعل شيرينت مارا در اشتياق خود از پاي در آورد،گفت تودر بندگي خود كوشا باش تا اوهم بنده پروري بپردازد .
(7) گفتم كه دل مهربان تو با ما چه وقت بر سر آشتي و صلح در خواهد آمد پاسخ داد كه اين خواسته را با كسي در ميان مگذار تا زمان مناسب آن فرا خواهد رسيد.
(8) به او گفتم ديدي كه زمان شادي وشادكامي چگونه به سر رسيد. گفت حافظ خاموش باش وشِكوَه مكن ، اين غصه كنوني تو به پاياني خواهد رسيد.
شرح ابيات غزل(231)
وزن غزل: مفعول فاعلاتن مفعولفاعلاتن
بحر غزل: مضارع مثمن اخرب
*
ناصر بخارايي: از درد هجر جانا جانم همي برآيد اي جان تو بر نيابي كه دلبر آيد
*
سلمان ساوجي: وصلت به جان خريد ن سهلست اگر برآيد جان ميدهم بر اين ره، باشد مگر برآيد
دوران تبعيد حافظ به يزد كمي بيشتر از دوسال به دراز كشيد. از قرائن تاريخي چنين بر مي آيد كه در خلال سال 773 هجري حافظ با دعوت نامه يي از طرف شاه شجاع و پيام تورانشاه وزير ، مژده مراجعت به شيراز را كه عنقريب صورت خواهد گرفت دريافت داشته ودر همان سال به سبب تغييراتي كه در سياست شاه شجاع صورت پذيرفته بوده و همين تغيير رويه باعث استحكام پايه حكومت شده بود . حافظ بي سرو صدا به شيراز بر مي گردد.
اين غزل تراوشات فكري شاعر پس از دريافت پيغامها و اميدواري او به بازگشت به شيراز سروده شده و ايهامات آن كاملاً بازگو كننده اين مطلب است. حافظ قدسي در بيت چهارم بر رويكلمه ( بوي زلفت) كلمه كفر را علاوه نموده ودر حاشيه توضيح داده كه چون زلف در اصطلاح ، عبارتست از كثرت شئونات و اعتبارات ، مانع از مشاهده نور وحدت است. يعني گفتم كثرت كه حجاب نور وحدت مطلقه است مرا كافر وگمراه كرد كه از مشاهده آن نور محرومم ياخت و در جواب من گفت اگر دانشمند و محقق باشي همان كثرت تورا به وحدت مي رساند . وَفي كُلِّ شَيءٍ لَهُ آيَهٍ تَدُّلُ عَلي اَنَّهُ واحِد.
به زير پرده هر ذره پنهان جمال جانفزاي روي جانان
و شادروان قزويني در تائيد اين مطلب مي نويسد: خواجه در غزلي ديگر گويد : كفر زلفش ره دين مي زد و اين سنگيندل – در پي اش مشعلي از چهره برافروخته بود.و (كُفر) است كه با تاريكي و سياهي ملازمه دارد . علاوه بر اين كنايه از عالم كثرت است. همچنين شادروان قزويني در بيت پنجم خوشا هوايي كز باد صبح خيزد را اصّح دانسته اند.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش