0

غزل شماره ۲۴۰: ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۲۴۰: ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
دوشنبه 8 تیر 1394  2:54 PM

معانی لغات غزل ( 240)

آذار:نام ماه ششم رومی معادل ماه مارس مسیحی و اواخر اسفند ماه

.ابرآذاری:ابر ماه اسفند.

وجه:پول نقد.

که می گویدرسید؟:چه کسیبا گفتن ( رسید) آن را تقبل کرده و به عهده می گیرد؟.

جلوه:تظاهر ، نمایش زیبایی ، حسن فروشی ، خود نمایی

.شرمسارکیسه:شرمندگی به سبب تهی بودن کیسه پول.

مفلسی: بی چیزی .

صعب: سخت.

می بایدکشید:بایستی تحمّل کرد .

قحط: سخت، کم یابی ، خشک سال ، بند آمدن باران ، نایابی.

قحط جود:نایابی بخشش.

صبح صادق:صبح صادق طلوع کرد.

با لبی: با یک لب.

از کریمی:از یک انسان کریم و بخشنده.

جامه دریدن:دست به افشا گری زدن، همگان را از حال خود خبر دار کردن.

دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک: اگر در عالَمِ رندی و بد نامی دامنی چاک و سبب علنی شدن بدنامی و رسوایی ما شد باکی نیست .

جامهیی در نیکنامی نیز می بایددرید: جامه یی را هم باید در عالم نیکنامی بدریم و به نیکنامی مشهور شویم

!لطایف: جمع لطیفه، نکات باریک و کلمات تعریف نغز.

تطاول:تجاوز ، دراز دستی ، غارت ، ستمگری.

عدل سلطان: دادِ پادشاه.

شعرتر: شعر با مضمون تر وتازه ولطیف.

معانی ابیات غزل (240)

(1) ابربهاری پیدا شد و باد نوروزی وزیدن گرفت و برای مي و مطرب به پول احتیاج دارم . چه کسی قبول پرداخت آن را می کند؟

(2) خوبروریان در حال جلوه گری و عرض اندام اند و من از کیسه خالی خود خجالت می کشم . کشیدن بار عشق و بی چیزی کار سختی است و چاره یی جز کشیدن آن را ندارم .

(3) کرم و جوانمردی قحط ونایاب شده و نبایستی با تقاضایی آبروی خود را از دست داد.و شراب و گل را بایستی با پول حاصل از فروش خرقه تهیه کرد .

(4) احتمال می دهم که به برکت بخت واقبال ، گره از کار من باز شود . زیرا شب پیشین در حالی که به درگاه خدا دعا می کردم چهره صبح صادق از افق نمودار می شد.

(5) گویی گل از وجود شخص کریم و بخشاینده یی در گوشه و کنار نشانه و اثری یافته که با یک لب و صدهزار خنده و دلشادی به باغ آمد .

(6) اگر درعالم رندی و بدنامی دامن آبرو چاک شد باکی نیست جامه یی را هم باید در عالم نیکنامی دریده و به نیکی مشهور شویم!

(7) چه کسی آن همه نکته وتعریفهای لطیفی که من از لبلعل تو گفتم گفته و کدام کسی این همه تجاوز و بیداد که من از سر زلف تو کشیدم کشیده و دیده است؟

(8) شیوه عدالت پادشاه اگر سبب دلجویی و احوالپرسی از آنان که در برابر جور عشق ، ستم دیده اند نشود ، عاشقان بی نوا و گوشه گیر باید فکر و خیال راحتی و آسایش را از سر بد در کنند .

(9) آگاهی ندارم که تیر کاری که عاشق را از پای در می آورد چه کسی بر دل حافظ زد . همینقدر می دانم که از شعر آبدارش که از دل برآمده بود خون می چکید .

شرح ابیات غزل (240)

وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فا علات

بحر غزل: رمل مثمن مقصور

*

کمال خجندی :زاهد باریک بین لبهای باریک تو دیدخواند اَللهَّم بارِک آن دم و بر وی دمید
*

خاقانی: چشم ما بر دوخت عشق و پرده ما بردید از درما چون در آمد دل ز روزن بر پرید

*

هنگام بازگشت حافظ از تبعید و ورود اوبه شیراز مقارن ایام بهار بوده و شاعر با کیسه خالی منتظر وصول مقرری گذشته خود است تا بتواند به مصرف گل و نبید برساند . این امر تازگی ندارد، تا اواخر قاجاریه و اوایل مشروطیت ، وظیفه ومقرری عاملان دیوانی و دولتی و سربازان هیچ موقع وضع مرتبی نداشته و همیشه با تأخیر همراه و غالباً به صورت حواله و آن هم با کسر تنزیل بوسیله عوامل و اشخاصی که امروزه به نام شر خر مشهورند همراه بوده است و ما مشاهده می کنیم که حافظ باز در این غزل که آن هم به هنگام بهار بهار سروده شده و به ظن قوی همان اولیه بهار پس از تبعید است از رسیدن وظیفه نومید شده و براي تحريم شاه شجاع ، بر همان روال و شيوه گذشته به طنز و ولطيفه و درشت گويي متوسل شده و در مطلع غزل خود فرياد برمي آورد كه كيسه ام تهي است و پول مي و مطرب و شاهدبازي را ندارم . چه كسي آن را تقبّل مي كند؟ و اين كاري است كه لوطيان سر گذر براي تأمين هزينه خوشگذراني خود انجام مي داده و از متمكّنين خرج اعاشه و عيّاشيهاي خود را به صورت باج سبيل مي گرفتند. شاعر بلافاصلهدر بيت سوم پس از وارد آوردن اين ضربه هولناك غير مستقيم به شاه شجاه ، پا را فراتر نهاده و مي فرمايد : در اين شهر نهال جوانمردي و كرامت خشكيده و بيش از اين صلاح نيت كه به اين صورت لوطي مآبانه سبب هتك آبروي خود شوم وبهتر است كه با فروشخرقه خود وجه باده و گل را به دست آورم و اين اشارتي ديگر است به نا جوانمردي شاه شجاع، بنابراين مشاهده مي شود كه خواجه حافظ براي شاه شجاع هيچوقت مدّاح متملق و نوكر ووظيفه بگير نبوده بلكه فردي مستقل و صاحب عقيده و شخصيت، به سبب منافع مشترك با شاه همكاري داشته و در احقاق حق خود از تندگويي و صراحت لهجه و طنزدريغ ندارد و اين عظمت روح و شجاعت ذاتي او را مي رساند.

شاعر در ابيات بعدي چنانكه هميشه، درشتي و نرمي را به هم در مي آميزد و نخست به عنوان عذر خواهي از خوانندگان غزلش از اينكه او خود رادر مطلع غزل به صورت رندان واقعي درآورده و دامن آبرو را چاك داده و خود را بدنام كرده است مي گويد اگر اين افشاگري رندانه سبب كسر شأن و بدنامي من شد، چاره يي نداشتم و سعي مي كنم به موقوع خود، در راه حسن شهرت ونيكنامي جبران مافات كنم آنگاه در ابيات هفتم و هشتم روي سخن را به شاه شجاع برگردانيده و خطاب به او مي گويد : اين همه كه من از تو تعريف كردم چه كس ديگري چنين كرد و اين حد كه من از دست تو عذاب كشيدم چه كسي ديگر كشيد؟ و اگر بزرگواري و عدالت سلطان به فرياد مظلوماني چون من نرسد، گوشه گيران ودرويشان بايد فاتحه آسايش زندگي خود را بخوانند .

شاعر در مقطع غزل از اينكه هنوز نتوانسته سبب كم توجهي شاه را پس از بازگشت به شيراز نسبت به خود دريابد دچار حيرت ودودلي است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها