0

غزل شماره ۲۲۱: چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۲۲۱: چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود
یک شنبه 10 خرداد 1394  7:15 PM

معاني لغات غزل (221)
به تاب رود : خشمگين شود، به تُندي و خشونت گرايد .

با سرِ عتاب رود : بر سر عتاب مي رود ، به ملامت و سرزنش و پرخاش روي مي آورد .

نَظّارگان : بينندگان ، گروه بيننده .

حُباب : سر پوش شيشه يي كه روي مواد خوراكي نهند ، لوله و سر پوش شيشه يي كه روي فتيله چراغ نهند ، قُبّه محدّب كه از اثرش باران روي سطح اب راكد پيدا و بلافاصله مي تَرَكَد .

بادِ نخوت :باد غرور ، باد ناز و تكبّر

كُلاه داري : بزرگي و سروري ، تاجداري ، حفظ وضعيّت موجود .

نازكي:نازك دلي ، ظرافت طبع .

سواد :سياهي ، مُركب .

طيّ شد :به سرآمد ، تمام شد .

بياض :سفيدي ، دفتر سفيد نانوشته .

انتخاب :برگزيدن ، دست چين كردن .

شرح ابيات غزل (221)

(1) همین که به گیسویتش دست می زنم، خشمگین می شود و چون پوزش خواسته و از او سازگاری طلب می کنم به سرزنش و ملامت گویی می پردازد. (2) همانند ماه نو ، گوشه ابروی خود، راهزن دیده بینندگان بی نوا شده وخود را از دیدگان پنهان می کند. (3)در شب باده نوشی ، بیدار نگاهم داشته و مرا از پای در می آورد و اگر روز بعد ,از او گله کنم خودرا به خواب و نادانی می زند. (4) ای دل، راه عشق پر از فتنه و آشوب است. هر کس که این راه با شتاب بپیماید از پادر آمده بر زمین خواهد خورد. (5) آنگاه که باد غرور در سَرِ حباب ، روی سطح شراب می افتد . برجستگی و سر افرازی او در سر شراب ، از دستش به در می رود. (6) در یوزگیِ آستانه معشوق را با پادشاهی عوض مکن که هیچ کس از سایه این درگاه ( که از آفتاب برتری دارد) به سوی آفتاب نمی رود. (7) ای دل، به هنگام پیری در بَندِ فخر ومباهات حسن و ظرافت مباش ، زیرا این گونه رفتارها برازنده دوره جوانی است . (8) الف: وقتی مرکب نامه موی سیاه از بین رفت اگرصدبارهم موهای سفید را بر گزیده ودر آوری از سفید ی ها کاسته نخواهد شد.

ب: وقتی که دوره سیاهي موها سپری شد اگرصد گونه کوشش در برگزیدن موهای سیاه به کار رود از سفید ی موها کاسته نخواهد شد.

( 9) حافظ ، فنا شو که وجود تو پرده و مانع بر سر راه ( الی الله) است . خوش به حال کسی که بدون مانع و حجاب این را بپیماید.

شرح ابيات (221)

وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

بحر غزل : مجتث مثمن مخبون محذوف

*

چنین به نظر می رسد که درسالهایی آخر عمر حافظ ، تا حدی به سبب گوشه گیری این شاعر دریا دل جهان بین ، از شدت ستیزه جویی و کارشکنی های معاندین و رقیبان او کاسته شده باشد.

از مفاد ابیات این غزل بر می آیدکه شاعر به هنگام پیری و درحالت طمأنینه و فراغت از کشمکشهای روزگار، غزلی را ساخته و پرداخته و مسئله یی که سبب شود غزلی ایهام دار بسراید و از آن بهره برداری نماید برای او وجود نداشته است.

حال و هوای این غزل ، باز گو کننده اندیشه های شاعری است که در پیری با خواهشهای کم و رنگ دل و نگرانی از کهولت ، درقالب نظم ریخته شده باشد. شاعر در سه بیت اول به تشبیب پرداخته و در پنج بیت بعدی از خطرات عشق و مضرات تندروی در این راه و زیانهای ناشی از غرور و سرسختی و فواید گوشه گیری سخن گفته و به خود اندرز می دهد که چون پیر شدی ، دست از رفتارهای ایام جوانی بردار و در پایان غزل نیز خود را مهیای سفر دور و دراز آخرت قلمداد می کند.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها