پاسخ به:مبحث شصتم طرح صالحین: و ایـنـک غـــزه...
پنج شنبه 23 مرداد 1393 12:48 PM
به سودایي که بفشانم غبار بودن خود را
به دریا میسپارم دیدۀ پاروزن خود را
خدا را، ای پیمبرزادگان! بی خواب و تعبیرش
میان گرگها گم کردهام پیراهن خود را
دلیلی کو برافروزد چراغ از شعلۀ زیتون؟
که من گم کردهام در باد و باران میهن خود را
زمستان است و قندیل سکوت و قریههاي دور
که ميمویند در مه آفتاب روشن خود را
ضریحی باید از دریاچههاي خفته در باران
که بندد دختر ساحل دخیل شیون خود را
افق افراشت در چشمم طلسم آیینههاي راه
تماشا ميکنم با هر قدم برگشتن خود را
بهارا، چتر خود بگشا، فراز برگریزانم
که شاید شعله افروزم شبي خود خوردن خود را
بهروز سپیدنامه
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست