0

غزل شماره ۱۹۲: سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۱۹۲: سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند
چهارشنبه 6 خرداد 1394  7:35 PM

 ١ -چرا سرو خرامان من براى گردش به سوى چمن نمى‌آيد؟همدم گل نمى‌شود و از گل ياس‌يادى نمى‌كند؟[سرو چمان،يعنى سرو خرامان و نازان،استعاره از معشوق خوش خرام است.]


 ٢ -ديروز از گيسوى سياه او شكوه كردم،به ريشخند گفت:اين سياه كج به حرف من گوش‌ نمى‌دهد![سياه كج:صفت زلف است.اين گيسوى سياه پرچين و شكن؛گله‌ى عاشق ظاهرا از اين‌است كه نمى‌تواند دست در حلقه‌ى گيسوى يار زند(بر اساس اين قرينه:دست در حلقه‌ى آن زلف دوتا نتوان كرد/تكيه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد.)]
 ٣ -از هنگامى كه دل هرزه گرد من در چين و شكن زلف او گرفتار شده،ديگر از آن سفر دراز خود، قصد بازگشت به وطن را ندارد![كلمه‌ى چين ايهام دارد و معناى دومش كشور چين است.و چين‌نسبت به ايران بسيار فاصله داشته و سفر چين،كنايه از سفرى طولانى است.وطن،مجازا سينه‌ى‌عاشق است كه جايگاه اصلى دل است و اكنون دل عاشق كه در چين و شكن زلف يار گرفتار شده،ديگر قصد بازگشت به سينه‌ى او را ندارد.]


 ۴ -در برابر ابروانش،كه مانند كمانى است كشيده شده و آماده‌ى پرتاب تير،زارى و اظهار عجز و  نياز مى‌كنم،اما او به زارى من توجهى ندارد!


5-با آن كه چين دامن تو عطرآگين است و هنگام گذشتن تو بر زمين كشيده مى‌شود،از باد صبا در شگفتم كه چرا خاك گذرگاه تو را به مشك بوياى ختن تبديل نمى‌كند.[ظاهرا در چين دامن موادمعطر مى‌نهاده‌اند.بنابراين هنگام كشيده شدن دامن بر زمين-گويى-خاك معطر مى‌شده است.شاعر اعجاب مى‌كند كه چرا باد صبا اين خاك معطر را مانند مشك ختن در همه جا نمى‌پراكند!]


 ۶ -هنگامى كه بر اثر وزش نسيم،گل بنفشه پيچ و تاب بر مى‌دارد،دل من از آن يار پيمان‌شكن، چه بسيار ياد مى‌كند![شاعر به بنفشه شخصيت بخشيده و او را مانند زيبارويى مى‌بيند كه با وزش‌نسيم،گيسويش پرچين مى‌شود و دل شاعر با ديدن گيسوى بنفشه بسيار به ياد دلبر پيمان‌شكن‌مى‌افتد!چه،به معناى چه همه و چه بسيار،در مفهوم تعجب به كار رفته است،نه پرسش.]


 ٧ -دلم به اميد ديدن روى او،همدم جان نمى‌شود و جان در آرزوى رسيدن به او،به تن توجهى‌ ندارد.[يعنى دل و جانم،آرزومند ديدار اوست.]


8-ساقى سيمين ساق من،حتى اگر دردى شراب را به عاشقان بنوشاند(نه صافى آن را)كيست‌  كه تمام وجودش مانند جام شراب به دهانى براى نوشيدن تبديل نشود.[جام شراب را به دهانى مانندكرده كه هميشه براى نوشيدن باز است و در مقام مبالغه مى‌گويد،عاشقان حتى دردى شراب را با تمام‌وجود از دست ساقى سيمين ساق مى‌نوشند.تمام وجودشان دهانى براى نوشيدن مى‌شود.]


 ٩ -نسبت به اشك چشم ستم روا مدار زيرا كه فيض و بخشش ابر،بدون يارى اشك من مرواريد گران‌بها نمى‌سازد.[آب رخ،استعاره از اشك است.شارحان،آن را آب‌رو معنى كرده‌اند كه چندان‌مناسب به نظر نمى‌رسد.مى‌گويد:به اين اشكى كه از چشمان من جارى است بى‌اعتنا نباش،به آن‌توجه كن(توجه نكردن تو ستم است).در مصراع دوم به يك باور كهن نظر دارد و آن اين كه اگر قطره‌ى باران در صدف بيفتد به مرواريد تبديل مى‌شود.بنابراين فيض ابر،كنايه از باران است.مى‌گويد باران بدون يارى اشك من و الگو و تأثير پذيرى از آن به مرواريد بدل نمى‌شود.پس،اشك‌ من بسيار ارزشمند است؛اين ارزشمندى را ناديده مگير!]


 ١٠ -حافظ پند نشنو،كشته‌ى غمزه‌ى نگاه تو شد؛آرى كسى كه سخن در او اثر نمى‌كند، شايسته‌ى شمشير است.[يعنى شايسته‌ى مرگ است.در برخى نسخه‌ها«درك سخن نمى‌كند»ضبط شده كه مناسب‌تر به نظر مى‌رسد.اما درد سخن كه در اغلب نسخه‌هاى معتبر ضبط شده،عميق‌تر است.درد سخن كردن،يعنى از سخن و پند،اثر پذيرفتن.متأثر شدن.]
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها