0

قرار شب بیست وهشتم ماه مبارک رمضان

 
kuoroshss
kuoroshss
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3221
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:قرار شب بیست وهشتم ماه مبارک رمضان
شنبه 4 مرداد 1393  9:28 AM

السلام علیک ایها الامام الرئوف یا علی بن موسی الرضا یا بن فاطمة الزهراء

 

مرحوم كلينى و برخى ديگر از بزرگان رضوان اللّه تعالى عليهم به نقل از يسع بن حمزه - كه يكى از اصحاب حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام است - حكايت نمايد:
روزى از روزها، در مجلس آن حضرت در جمع بسيارى از اقشار مختلف مردم حضور داشتم ، كه پيرامون مسائل حلال و حرام از آن حضرت پرسش ‍ مى كردند و حضرت جواب يكايك آن ها را به طور كامل و فصيح بيان مى فرمود.
در اين ميان ، شخصى بلند قامت وارد شد؛ و پس از اداء سلام ، حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت :


يا بن رسول الله! من از دوستان شما و از علاقه مندان به پدران بزرگوار و عظيم الشّأن شما اهل بيت مى باشم ؛ و اكنون مسافر مكّه معظّمه هستم، كه پول و آذوقه سفر خود را از دست داده ام؛ و در حال حاضر چيزى برايم باقى نمانده است كه بتوانم به ديار و شهر خود بازگردم .
چناچه مقدور باشد، مرا كمكى نما تا به ديار و وطن خود مراجعت نمايم؛ و چون مستحقّ صدقه نيستم، هنگام رسيدن به منزل خود آنچه را كه به من لطف نمائيد، از طرف شما به فقراء، در راه خدا صدقه مى دهم؟


حضرت فرمود: بنشين ، خداوند مهربان ، تو را مورد رحمت خويش قرار دهد.

 

و سپس مشغول صحبت با اهل مجلس گشت و پاسخ مسئله هاى ايشان را بيان فرمود.
هنگامى كه مجلسِ بحث و سؤ ال و جواب به پايان رسيد و مردم حركت كرده و رفتند، من و سليمان جعفرى و يكى دو نفر ديگر نزد حضرت باقى مانديم .


امام عليه السلام فرمود: اجازه مى دهيد به اندرون روم ؟
سليمان جعفرى گفت : قدوم شما مبارك باد، شما خود صاحب اجازه هستيد.
بعد از آن ، حضرت از جاى خود برخاست و به داخل اتاقى رفت ؛ و پس از آن كه لحظاتى گذشت ، از پشت در صدا زد و  فرمود: آن مسافر خراسانى كجاست ؟
شخص خراسانى  گفت : من اين جا هستم .
حضرت دست مبارك خويش را از بالاى درب اتاق دراز نمود و   فرمود: بيا، اين دويست درهم را بگير و آن را كمك هزينه سفر خود گردان و لازم نيست كه آن را صدقه بدهى .
پس از آن ، امام عليه السلام   فرمود: حال ، زود خارج شو، كه همديگر را نبينيم .
چون مسافر خراسانى پول ها را گرفت ، خداحافظى كرد و سپس از منزل حضرت بيرون رفت ، امام عليه السلام از آن اتاق بيرون آمد و كنار ما نشست .
سليمان جعفرى اظهار داشت :
  يا بن رسول الله! جان ما فدايت باد، چرا چنين كردى و خود را مخفى نمودى ؟!

حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام فرمود:

 

چون نخواستم كه آن شخص غريب نزد من سرافكنده گردد و احساس ذلّت و خوارى نمايد.


سپس در ادامه فرمايش خود افزود:   آيا نشنيده اى كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: هركس خدمتى و يا كار نيكى را دور از چشم و ديد ديگران انجام دهد، خداوند متعال ثواب هفتاد حجّ به او عطا مى نمايد؛ و هركس كار زشت و قبيحى را آشكارا انجام دهد، خوار و ذليل مى گردد.

اعيان الشّيعة : ج 2، ص 15.

----------------------------------------------------------------------------

 

منظورم از آوردن این داستان اینه که خیلی وقتها پیش میاد که انسانهای باعزت نفس و بزرگوار در شرایطی قرار میگیرن که مجبور به درخواست و سوال از دیگران میشن (همین نفس درخواست باعث خواری و ذلت میشه) یادمون باشه که با الگو قرار دادن امام رئوف علیه السلام جوری رفتار کنیم که این احساس ذلت و خواری به حد اقل برسه.

تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها