شرح غزل شماره ۱۶۹: یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
جمعه 25 اردیبهشت 1394 8:20 PM
معاني لغات غزل (169)
ياران را چه شد: ياران را چه شده است؟، براي ياران چه اتفاقي افتاده است؟
دوستي كي آخر آمد: كي راه و رسم دوستي وَر اُفتاد(برافتاد) ؟
دوستداران را چه شد : براي دوستداران و عاشق پيشه ها چه اتفاقي افتاده است؟
آب حيوان :آب حيات كه در شهر ظلمات در شمال زمين به صورت چشمه يي زلال جاري و خضر از آن نوشيده عمر طولاني يافت.
خضر فرخ پي: خضر مبارك قدم كه هر كجا پا مي نهاد زمين سر سبز مي شد.
باد بهاران را چه شد: برسر باد بهاران چه آمد؟
كس نمي گويد: ديگر كسي نمي گويد.
ياري، داشت حق دوستي: (ياري با ياء وحدت) يك يار حق دوستي
داشت.
حق شناسان: دوستان حق شناس.
چه حال افتاد: چه پيش آمد، چه روي داد.
كان مروت: ( اضافه تشبيهي ) مروت به كان ( معدن لعل) تشبيه شده است.
شهر ياران: در مصراع اول بيت پنجم به معناي شهر و ويار دوستان و در مصراع بعد به معنادي پادشاهان.
گوي توفيق و كرامت: (اضافه تشبيهي ) توفيق و كرامت به گوي تشبيه شده.
در ميان افكنده اند: در ميان ميدان بازی افكنده اند.
سواران: سوار كاران چوگان باز.
عندليب : بلبل
هزاران : بلبل ها.
زهره :ستاره زهره كه به مطرب و ساز زن فلك مشهور است.
ساز: آهنگ.
عود: آلت موسيقي و آن سازي است مشابه بربط با كاسه كوچك پوستي.
مگر عودش بسوخت: مگر عودش را بسوازنيد ، كنايه از سوزانيدن ادوات موسيقي داني كه با توبه از كار مطربي دست مي كشيده است.
ميگساران را چه شد: بر سر ميگساران چه آمده است؟
از كه مي پرسي: اين سؤال را از چه كسي مي كني ؟
معاني ابيات غزل( 169 )
(1) همدري و امداد در كسي مشاهده نمي كنيم، ياران را چه شده است؟ كي راه و رسم دوستي به پايان رسيدو بر سر مهرورزان چه آمده است؟ (2) چشمه آب حيات تيره رنگ شد . خضر خوش قدم كجاست گل از رنگ طبيعي خود بر گشت و پژمرده شد . بر سر نسيم بهاري چه پيش آمده است؟
(3) هيچ كس نمي گويد كه يكنفر دوست، حق و حقوق دوستي دارد . براي دوستان حق شناس چه پيش آمده و دوستان ر ا چه شده است ؟
(4) سالي چند مي گذرد كه از معدن جوانمردي لعلي و گوهري بيرون نيامده است. در تابش خورشيد و تغييرات سازنده باد و باران چه دگرگوني پيش آمده است؟
(5) اين شهر وديار ، سرزمين ياران و ياوران بود. راه ورسم مهربان كی به پايان رسيد و بر سر پادشاهان چه آمد؟ (6)كسي براي ربودن گوي كاميابي و بزرگواري كه درميان ميدان بازي رها شده است به ميدان نمي آيد براي سواركاران چوگان باز چه پيش آمده است؟
(7) صد هزار گل شكفته شد و مرغي به نغمه سرايي نپرداخت . براي بلبلان چه پيش آمده و كجا هستند؟
(8) ستاره زهره در فلك از ساز زدن افتاده است. آيا عودش را سوزانيده است؟ هيچ كس شور ودر حال عشق و مستي ندارد . بر سر ميگساران چه آمده است؟
(9) حافظ ، كسي بر اسرار خداوندي آگاهي ندارد ، خاموش باش . از چه كسي مي خواهي بپرسي كه براي گردش روزگار چه پيشامدي كرده است.
شرح ابيات غزل( 169)
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر غزل: رمل مثمن محذوف
*
در زمان اتابكان فارس در محلات شيراز، (كلوها) يعني كلانتري هايي مي زيستند كه با راه ورسم جوانمردي عهده دار حراست محلّه خود بودند.
اين اشخاص اكثراً خوشنام ومورد قبول عامه و با روحانيون شاخص محله هم عقيده و هم گام بوده و در مواقع ضروري ، با قيام و خيزش خود جلوي تجاوزات مدعيان حكومت و حمله كنندگان به شهر شيراز يعني شهر وديار خود را مي گرفتند.
در زمان آل اينجو ، اين كلو ها يكبار به نفع سلطان غياث الدين كيخسرو و دوبار به نفع شاه ابو اسحاق قيام كرده و حافظ شاهد و ناظر اين اتفاقات بوده است. بعد از تسلط امير مبارزالدين بر شيراز و قتل شاه ابواسحاق ، دوره ناكامي و پريشان حالي حافظ شروع مي شود و او اين غزل را در زمان حكومت خفقان آور امير مبارزالدين سروده كه به منزله صداي اعتراض كه شاعر آزاده و آزاد انديش و هر بيت آن بيت آيينه تمام نماي اوضاع و احوال آن زمان است.
گويا حوصله شاعر از اينكه هيچ كس را ياراي مقابله با اين حاكم زور گو نيست به سر آمده و اين غزل انقلابي و تحريك آميز را سروده تا شايد در سرشوري بيافريند و مبارزي در برابر امير مبارزالدين سر از جاي بر دارد . وجود اينگونه غزلها در ديوان حافظ دليل بر مردمي بودن او و جرأت و شهامت اين سخنور آزاده است كه شايد در تمام ديوانهاي شعراي معاصر او بيتي از اين دست را نتوان يافت و از آنجا كه معيار ارزش شعرا و گويندگان ونويسندگان هر دو ر و زمانه ، بسته به ميزان سروده و گفته نوشته اند . با توجه مطالعه دقيق اين غزل ، ما پي به شخصيت واقعي حافظ و شجاعت ذاتي او مي بريم .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش