0

غزل شماره ۱۴۰: دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۱۴۰: دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
شنبه 19 اردیبهشت 1394  7:35 PM

 ١ -دلبر-بى‌آن كه به عاشقان خود خبرى دهد-رفت و از همدم شهر و رفيق سفر خوديادى نكرد.
 ٢ -يا بخت و اقبال من،انصاف و جوانمردى را رها كرد يا او به شاهراه طريقت گذر نكرد![مقصود از شاهراه طريقت،همان راه عشق و محبت و مهربانى است.]
 ٣ -با خود گفتم،شايد با گريه دل نامهربان او را نرم كنم،اما گريه‌ى من در دل سنگ او اثرى نكرد!
 ۴ -اين گونه گستاخ و بى‌پروا رفتار مكن؛زيرا كه دل بى‌قرار من هنوز فكر عاشقى را از سر بيرون‌ نكرده است.[نسخه‌ى خانلرى،مصراع اول را اين گونه ضبط كرده است:دل را اگر چه بال و پر از غم‌شكسته شد،كه به لحاظ ارتباط معنايى مناسب‌تر است و بر متن ترجيح دارد.]
 ۵ -هر كس كه روى تو را ديد،بر چشم من بوسه زد.زيرا،كارى كه كرد ديده‌ى من،از روى‌ بصيرت بود.[يعنى آنان كه روى تو را مى‌بينند،چشم مرا كه جمال تو را برگزيده،در مقام تحسين وتشويق مى‌بوسند و اين نشان مى‌دهد كه انتخاب نگاه من از روى بينش و دقت نظر بوده است.]
 ۶ -من،مانند شمعى در رهگذار باد،به راه او ايستاده بودم تا جانم را فداى او كنم!اما او،بر من گذر نكرد.[نسخه‌ى خانلرى اين بيت را ندارد و برخى نسخه‌ها،بيت مقطع غزل پيشين را در پايان اين‌غزل تكرار كرده‌اند.]
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها