0

غزل شماره ۱۳۰: سحر بلبل حکایت با صبا کرد

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۱۳۰: سحر بلبل حکایت با صبا کرد
جمعه 18 اردیبهشت 1394  7:17 PM

معاني لغات غزل(130)

از آن رنگ رخم خون در دل افتاد: از آن رنگ رخ ، خون در دلم افتاد.

وزين گلشن به خارم مبتلا كرد: و ازاين چهره چون گل ، مرا به خار اندوه مبتلا كرد

شب نشينان : شب زنده داران .

خوشش بادآن نسيم صبحگاهي – كه:… آن نسيم سحري خوش و خوب باشد ( كه با آوردن بوي يار)…

نقاب گل كشيد و زلف سنبل : نقاب از چهره گل بر گرفت و به زلف سنبل دست برد.

گره بند قبا:بند گره قبا.

افغان:ناله و زاري.

تنعم:به نعمت رسيدن ، از نعمت بهره بردن ، تمتع.

زهد ريا: زهد، ريايي، پارسايي مزورانه ريا، تقواي دروغين و از روي نيرنگ .

بوالوفا:خواجه كمال الدين سيد ابوالوفا شيرازي معاصر حافظ و شاه شجاع.

معاني ابيات غزل( 130)

(1) سحر گاهان بلبل باد صبا حكايت كرد كه ديدي عشق روي گل با ما چها كرد.

(2) از آن رنگ سرخ چهره اش مرا دلخون و ازاين چهره چون گلشن ، به خار اندوه مبتلا كرد .

(3) من بنده همت آن محبوب نازنيني هستم كه كار خير را بدون ريا و تظاهر انجام داد.

(4) از آن بيگانگان ديگر گله نمي كنم ، چرا كه هر جور وستمي به من شد آن آشنا كرد.

(5) اگر از پادشاه انتظار كمك داشتم اشتباه بود و اگر از محبوب ، اميد وفاداري در دل مي پروريدم بر من ستم روا داشت .

(6) آن نسيم سحري خوش وخوب باشد كه درد خستگي شب زنده داران را درمان كرد.

(7) ( آن نسيم سحري) نقاب از چهره گل برداشت و زلف سنبل را آشكار ساخت و گره از بند قباي غنچه گشود.

(8) بلبل عاشق ، در هر گوشه وكنار در كار ناله وزاري است و اين ميان بادصبا از اين نعمت بهر ه برداري مي كند.

(9) اين خبر خوش را به كوي مي فروشان برسان كه حافظ از زهد و تقوي دروغين توبه كرد.

(10) از بزرگان شهرف خواجه كمال الدين ابوالوفا با من راه ورسم وفا را انجام رسانيد.

شرح ابيات غزل( 130)

وزن غزل: مفاعيلن مفاعيلن مفاعلن

بحر غزل: هزج مسدس مقصور

*

اين غزل را خواجه حافظ در مدح خواجه كمال الدين ابوالوفا سروده كه از رجال نيكنام قرن هشتم هجري است و در زمان شاه شجاع قناتي در حومه شهر احداث كرده و مورد اعتراض شاكيان قرار گرفته و شاه شجاع در مكتوبي اورا به عنابيات خود مستظهر مي داد. اين سيد بزرگوار در شيراز هنگامي كه شاه نعمت الله ولي به آنجا آمده بود به خدمت او رسيده و آرامگاه كوچك او در سمت شمال غربي شيراز خارج از شهر به مسافت يك ميدان در وسط قبرستاني واقع است. شاعر در بيت سوم اين غزل از كار خير احداث قنات ابوالوفاء ياد كرده است . شاعر در بحبوبه كدورت با شاه شجاع اين غزل را سروده و به مناسبتي و در ازاء محبتي با افزودن بيت دهم آن را به نام خواجه ابوالوفا مي كند وهمانطور كه گفته شد به هنگام سرودن هم بي وفايي شاه شجاع و هم كار خير ابوالوفاء را منظور نظر داشته و در غزل به صورت ايهام بدان اشاره كرده است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها