0

غزل شماره ۱۲۷: روشنی طلعت تو ماه ندارد

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۱۲۷: روشنی طلعت تو ماه ندارذ
جمعه 18 اردیبهشت 1394  7:09 PM

معاني لغات (127)

طلعت : چهره ، روی ، وجه.

دود دل: دودِآه دل، دودی که در اثر سوختن دل به وسیله آه از دهان بیرون می آید. آینه: در اینجا به معنای روی دلدار است.

دیدم : دیدم و دریافتم که، به اول مصراع دوم وابسته می شود. بدین صورت: آن چشم دل سیه که تو داری ، دیدم و دریافتم که جانب هیچ آشنا نگاه ندارد .

رطل : پیمانه یی که بزرگ است و به قدح می ماند ، رطل واحد حجم مایعات . توضیحاً رطل واحد وزن جامدات هم مرسوم بوده است معادل صد مثقال .

مرید خرابات: ملازم میخانه ، معتکف خرابات ، پیر خرابات نشین.

شادی شیخی: به سلامتی شیخی

شادی شیخی که خانقاه ندارد: به سلامتی شیخی که در بند خانقاه و در دارو دسته خانقاهیان قرار ندارد.

آستین به خون جگر شوی: از فرط اندوه ، خون گریه کن و با آستین خود اشک خونین فراوان خود راپاک کن چندانکه آستین تو در آن شسته شود..

تطاول: تجاوز ، دراز دستی ، کنایه از ظلم و جور وتعدّی

حافظ اگر سجده تو کرد عیب مکن کافر عشق ای صنم گناه ندارد: اگر حافظ به تو سجده کرد بر او خرده مگیر زیرا آنکس که به خاطر عشق کافر شده و از دین برگشته وسجده صنم می کندگناهی ندارد .

معانی ابیات غزل(127)

(1)ماه فروغ چهره تو و گل ، در پیش رویت جلوه گیاه را ندارد.

(2) جان منِ در گوشه ابروی تو جا خوش کرده ، از این گوشه خوشتر پادشاه جایی ندارد.

(3) باید دید دود دل من با چهره تو چه می کند ، می دانی که آینه تحمل آه ندارد.

(4) نگاه کردم و دریافتم که آن چشم سیاه دلی که تو داری مراعات هیچ آشنا را نمی کند.

(5) ای پیر خرابات نشین ! به خاطر سلامتی و شادی شیخی که خود را اسیر و تابع خانقاه نمی داند، پيمانه بزرگي از شراب به من بپيما .

(6)خون دل بخور و خاموشی گزین که دل نازک آن محبوب تاب تحمل دادو فریاد شاکی را ندارد

(7) به کسی که در آستانه این خانه راهی ندرد بگو، برو و آستین خودرا با اشکی چشم و خون جگر بشوی

(8) تنها من دراز دستی زلف را تحمل نمی کنم ، چه کسی است که نشان غمی از این سیاه ، بر دل نداشته باشد.

(9) اگر حافظ تورا سجده کرد او را شماتت مکن زیرا آنکس که به خاطر عشق تو کافر شده و سجده صنم می کند گناهی ندارد.

شرح ابیات غزل (127)

وزن غزل : مفتعلن فاعلات مفتعلن فع

بحر غزل : مُنسرح مثمّن مطوی منحور

*

کمال خجند: آنچه تو داری به حسن ، ماه ندارد جـاه و جمال تو پادشاه ندارد

خـاقــانــی : صـد یـک حسن تـو نـوبـهار نـدارد طـاقـت جـور تو روزگار ندارد

کمال الدین اسماعیل: تاب جمال تو آفتاب ندارد يـا خم زلفت بنفشه تاب ندارد

*

با توجه به مضامین غزل کمال خجند به نظر می رسد حافظ به هنگام سرودن این شعر ف مضامین غزل او را منظور نظر داشته است . غزلی است عاشقانه و ساخته وپرداخته شده و نه غزلی که عاشقی از سوز دل سروده باشد . این غزل در زمان شاه شجاع سروده شده و بعضی از شارحین مفاد بیت ششم آن را کنایه یی به او می دانند و معتقدند شاه شجاع پس از کور کردن چشم پسر خود شبلی و در اثر میگساری فراوان ، تندخو شده و تاب تحمل اندرز دیگران را نداشته و به همین سبب حافظ می فرماید باید خون دل خورد و خاموش بود یا اینکه : دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری جانب هیچ آشنا نگاه دارد که کنایتی است از بیرحمی شاه شجاع در مورد کور کردن چشم فرزند خود.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها