0

غزل شماره ۱۰۸: خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۱۰۸: خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
پنج شنبه 17 اردیبهشت 1394  7:13 PM

معاني لغات غزل (108)
خسروا: اي خسرو، پادشاها.
گوي فلك: (اضافه‌تشبيهي) فلك به گوي تشبهي شده كنايه از زمين.
خم چوگان: انحناي چوگان، كنايه از چوگان بازي است كه گوي را با چوگان كه به شكل عصاست و در انحناي آن، محصور كرده به سوي دروازده مي‌برند.
ساحت: پهنه، ميدان، عرصه.
كون و مكان: جهان و همه آنچه در آن است.
عرصه: پهنه، فضاي محوطه بازخانه.
خاتون ظفر: (اضافه تشبيهي) ظفربه خاتون و بانو تشبيه شده.
شيفته: واله و حيران، سرگشته.
ديده فتح ابد: چشم پيروزي جاودان.
جولان: دور زدن، تاخت و تاز.
انشاء: نوشتن اديبانه.
عطارد: نام يكي از سيارات منظومه شمسي كه در نزد قدما به عنوان دبير و نويسنده فلك و منسوب به كاتبان و منجمان و اديبان نام‌گذاري و مشهور شده و به زبان فارسي تير ناميده مي‌شود. سابقه نسبت عطارد به دبيري فلك به اساطير يونان و روم برمي‌گردد كه ستاره عطارد يا هرمس يا مركور را فرزند زئوس و آفريننده دبيري و كتابت و شعر مي‌دانستند.
طغراكش: طغرانويس، دبيري كه به خط طغرا احكام را مزين مي‌ساخته، خط طغرا عبارت از نوشتاري است كه در نيمدايره يا هلال يا اشكال مرغ و در بالا و حاشيه فرمانها، مطالب را مي‌گنجانيده‌اند و نوعي هنرمندي خطاطي- نقاشي بوده است.
ديوان: دفترخانه اداري و محاسبات اداره امور حكومتي.
طيره: خشم و غضب، خفت.
غيرت: رشك، حسد.
خلدبرين: بهشت جاويد برترين.
عالم امر: عالم ملكوت، عالم فرشتگان.
اخلاص: صفاي خاطر، پاكي نيت.
ثناخوان: مداح.


معاني ابيات غزل (108)
(1) پادشاها گوي زمين فرمانبر خم چوگان و پهنه جهان ميدان بازي تو باشد.
(2) زلف بانوي پيروزي، واله و حيران پرچم تو و چشم پيروزي دائم، عاشق تاخت و تاز تو بود.
(3) اي آنكه دست خط عطارد دبير، وصف شوكت و جلال توست، عقل كامل، بنده و چاكر طغرانويس دفتر دبيري تو باد.
(4) قامت سرو مانند تو سبب خواري و خفت درخت طوبي شد. فضاي بارگاه تو سبب رشك بهشت برين بادا.
(5) نه تنها حيوانات و نباتات و جمادات عالم خاكي، بلكه هرچه در عالم ملكوت است زير فرمان تو باد.
(6) از روي نيت پاك، حافظ دردمند تو را مدح گفت. خدا كند كه لطف همگاني تو براي دردهاي اين دعاگو شفا باشد.


شرح ابيات غزل (108)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمن مخبون مقصور
*
اين شعر را كه با نام پادشاهي شروع و با تعريفهاي اغراق‌آميز ادامه و به اختصار به پايان برده مي‌شود نمي‌توان يك غزل ناميد. به نظر اين ناتوان اصل شعر مفصل‌تر از اين بوده و حاصل كار ايام جواني شاعر است كه هنوز در كار شعر و شاعري به سرحد كمال نرسيده و براي سلطان ابواسحاق يا سلطان مسعود اينجو در قالب قصيده سروده شده و بعدها توسط شاعر، ابياتي چند حذف و يا در اثر مرور زمان بقيه آن در دسترس جامع ديوان حافظ قرار نگرفته است. شاعر پس از يكدوره كوتاه داراي سبك و شيوه غزلسرايي مخصوص به خود شده و از سرودن اشعاري به سبك بالا خودداري نموده است.
ذكر اين نكته ضروري است كه حافظ پژوهان محترمي كه اين شعر و اشعار مشابه به آن، مانند غزل (جمالت آفتاب هر نظر باد) را به خاطر اينكه با شيوه كلام فصيح و بليغ حافظ در دوره كمال شعر و شاعري او منافات دارد، از ديوان او حذف مي‌كنند تا مجموعه يكدستي از اشعار شسته و رفته حافظ، در اختيار نسل بعدي قرار گيرد از اين نكته غافلند كه اين عمل سبب مي‌شود راه تحقيق و مطالعه براي آيندگان سد و بسته شود.
كدام شاعري تا به امروز سراغ داريم كه اشعار دوره جواني و ميانسالي و دوره پيري و كمال او همه يكسان و يكدست باشد؟ در همين ديوان حافظ غزلهايي هست كه اساتيد محترم آنها را در ديوانهاي چاپ شده خود آورده‌اند در حالي كه حاوي ابياتي با حشو قبيح و پاره‌يي نارساييهاي بلاغتي است و همين نكات اقوي دليل بر تشخيص زمان سرودن غزل است و كيست كه نداند حافظ لسان‌الغيب زودتر از حد معمول به دوره بلوغ شعري خود رسيده و قله بلاغت را فتح و تا به امروز بر بلنداي آن سرافروز ايستاده است.
لازم به ذكر است كه مرحوم قزويني در ديوان قزويني- غني اين شعر را يكبار در غزلها و بار ديگر در قسمت مقطعات آورده و توضيح داده‌اند كه معلوم نيست اين شعر غزل است يا قطعه. به هر حال در صورت موجود شعري ناقص است كه نمي‌توان آن را غزل يا قصيده به حساب آورد.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها