0

غزل شماره ۱۰۵: صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۱۰۵: صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394  8:23 PM

معاني لغات غزل (105)
صوفي: پشمينه پوش پيرو طريقه تصوف.
نوشش باد: گوارايش باد.
آنكه يك جرعه‌يي از دست تواند دادن: كسي كه به منظور اعتدال در شرب باده مي‌تواند در آشاميدن مفرط كف نفس كند.
شاهد مقصود: (اضافة تشبيهي) مقصود به شاهد تشبيه شده است.
قلم صنع: قلم آفرينش جهان.
مظلمه: دادخواهي، شكايت از ظلم، ستمي كه بركسي وارد شود.
خون‌سياووش: خوني كه از سياووش به زمين ريخته شد، گياه خون سياووش، يا پر سياووشان كه نوعي سرخس و تب‌بر بوده و در جاهاي مرطوب و كم‌نور مانند دهانه قناتها مي‌رويد و مشهور است كه با ريختن خون ناحق سياووش توسط افراسياب بر زمين اين گياه روئيده شد. توضيحاً ساقه‌هاي اين گياه به رنگ قرمز و برگهاي آن عيناً به مانند برگ شبدر بوده و رنگ قرمز ساقه‌ها سبب وجه تسميه آن شده است.
كبر: تكبر، نخوت.
شكرين پسته خاموش: لب و دهان شيرين و ساكت.
خط و خال: موهاي تازه رسته بر عارض، سبلت نوجوان و خال چهره.
بر و دوش: سينه و شانه.
نرگس مست: چشم مخمور.


معاني ابيات غزل (105)
(1) اگر صوفي در خوردن باده زياده‌روي نكند گواراي وجودش، وگرنه فكر شرابخواري از سر او دور باد.
(2) و آن كسي كه مي تواند از يك پيمانه زيادي چشم پوشيده و از دست بنهد، دستش در آغوش محبوبش باد.
(3) الف: پير و مرشد ما گفت كه بر قلمي كه سرنوشت آدمي را رقم مي‌زند خطا و ناروايي نرفته است، آفرين بر نظريه پاك او كه پوشاننده خطاست.
ب: مرشد ما گفت دركار تعيين سرنوشت، سهو وخطايي نرفته است آفرين بر نظريه پاك او كه خطاي خطاكاران را مي‌پوشاند.
(4) شاه تركان، گوش‌به‌حرف دشمنان‌مي‌دهد از ستمي كه برسياووش رفته است‌شرمش باد.
(5) چشمانم از آينه داراني است كه خال و خط او را مي‌نماياند، خدا كند كه لبم هم از بوسه دهندگان بر و دوشش باشد.
(6) هرچند ازروي‌غرور و خودخواهي‌با من‌حرفي نزد، جان من فداي آن‌دهان لب بسته باد.
(7) هرگاه چشم مخمور نوازشگر و مردم‌نواز او، قدح قدح خون عاشقان را بياشامد، براو گوارا باد.
(8) حافظ به بندگي و ارادتمندي تو در جهان مشهور شده است، پيوسته حلقه غلامي زلف تو در گوش او باد.


شرح ابيات غزل (105)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع‌لان
بحر غزل: رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
اين يكي از غزلهاي بحث انگيز شاعر هنرآفرين و گزيده گوي ما حافظ شيرازي‌ست كه هم در شأن نزول آن و هم درمعناي بيت سوم آن بسيار قلمفرسايي شده و نظريات مختلفي ارائه گرديده است. از آنجايي كه نقل و تشريح همه نظريه‌ها در اينجا مقدور نيست آنچه را پس از مطالعه همه نظريه‌ها به عقل سليم جور مي‌آيد خواهيم آورد:
غزل در زمان شاه شجاع و به هنگامي سروده شده است كه جنگ لفظي و كشمكش فيمابين حافظ و شيخ‌زين‌الدين كلاه و عبدالله بنجيري به دربار شاه كشيده شده و شاه شجاع با استماع نظريات مدعيان حافظ، هرچند از شماتت حافظ خودداري نموده ليكن به منظور احتياط از جانبداري صريح او نيز سرباز زده است. غزل از سه موضوع تشكيل شده است: موضوع اول: در بيت مطلع و بيت دوم كه شروع غزل است بحثي دربارة نحوه شرب شراب و رعايت اندازه و احتياط دارد. اين نه به آن معناست كه حافظ مي‌خواهد صوفي يا صوفياني را نصيحت يا تخطئه كند بلكه از آنجا كه اصل موضوع بر سر باده‌نوشي و تعريف صريح و فاحش از شراب‌خواري او است، موضوعي كه مدعيان حافظ دستاويز شكايت و مخالفت خود قرار داده‌اند، حافظ مي‌خواهد بگويد كه من از عقيده خود برنمي‌گردم و شرب باده را در حد اعتدال مجاز مي‌دانم. همانطور كه ابوعلي‌سينا هم بر اين عقيده بوده است و در اين باره چنين مي‌سرايد:

به طعم تلخ چو پند پدر وليك مفيد
به نزد جاهل باطل، به نزد دانا حق

حلال گشته به تجويز عقل بر دانا
حرام گشته به فتواي شرع بر احمق

حلال بر عقلا و حرام برجهال
كه مي‌ محك بود و خير و شر ازو مشتق

موضوع دوم: در بيت سوم غزل و با يك دنيا معني خلاصه مي‌شود. توضيح اينكه حافظ به سرنوشت محتوم معتقد و كراراً اين موضوع را با الفاظ و عبارات مختلف بازگو كرده بطوري كه ديگر جاي اگر و مگر و توجيه باقي نگذاشته است.
در اين بيت حافظ به زبان پير، اين موضوع را به ميان كشيده و از شرابخواري خود دفاع مي‌كند و سخن سربسته او به اين معناست كه قلم صنع كه من را رندي شرابخوار رقم زده است خطا نكرده است و اي آفرين بر اين نظريه پاك پير ما كه در توجيه خطاي من به كار رفته و خطاي مرا سبك جلوه داده و من خطا كار را متجاهر به فسق و مخالف شريعت نمي‌داند. بنابراين به هيچوجه منظور شاعر بيان مستقل يك نظريه كه از قلم صنع درمبداء آفرينش سرزده كه نمي‌توان آنها را بالصراحه بيان كرد نيست بدليل اينكه در ميان غزلي كه بازگويي از شرح حال خود و مدعيان خود و نظريه شاه‌شجاع مطرح است يك مطلب معترضه هرگز نمي‌تواند مورد قبول باشد و از سليقه حافظ نيز به دور است.
موضوع سوم شرح قضاياست. شاعردر بيت چهارم و پنجم و ششم و هفتم و هشتم به توضيح ماجرا پرداخته و مي‌گويد شاه‌شجاع (شاه تركان، شاهي كه از طرف مادري نسبش به تركان قراختايي مي‌رسد) حرفهاي بي‌پايه و اساس مدعيان من را مي‌شنود و تلويحاً به گوش دل مي‌گيرد و اين به مانند همان رويداد سعايت سخن‌چينان دروغگويي مانند گرسيوز برادر افراسباب است كه نظر افراسياب را نسبت به سياووش، داماد افراسياب به خطا گرايش داده و سبب قتل سياووش مي‌شوند و دردنبال آن اضافه مي‌كند هرچند شاه با شنيدن اين تهمتها علناً به من اعتراضي نكرد من از اين خاموشي او بي‌نهايت سپاسگزارم و با تعريفي چند خود را غلام و چاكر شاه قلمداد مي‌كند.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها