شرح غزل شماره ۱۰۳: روز وصل دوستداران یاد باد
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 8:18 PM
معاني لغات غزل
دوستداران: دوستاران، به سبب قريبالمخرج بودن (ت) و (د)، آنها كه هم را دوست ميدارند، كنايه از عاشق و معشوق و دوستان و دوستداران يكديگر.
ياد باد آن روزگاران: ياد آن روزگاران به خير.
كام: دهان، ذائقه.
شادخواران: ميگساران شاد وخوش.
بانك نوش شاد خواران ياد باد: ياد سر و صداهاي نوش باد، نوش باد ميگساران خوشگذران به خير.
حق گزاران: آنها كه حق دوستي را مراعات ميكنند.
زنده رود: زاينده رود، نام رودي كه در وسط شهر اصفهان جاري است.
باغ كاران: نام بزرگي دركنار زايندهرود كه منزل شيخ ابواسحاق در آنجا بود و به بزرگي وصفا مشهور بوده و به همين نام هم اكنون دركنار زايندهرود، خارج از شهر، محلي موسوم است.
رازداران ياد باد: از دوستاني كه رازدار بودند ياد باد.
اي دريغا: شبه جمله به معناي اي افسوس.
معاني ابيات غزل
(1) از روز به هم رسيدن آنهايي كه يكديگر را دوست ميدارند ياد باد. ياد آن روزگاران به خير.
(2) تلخي غم و اندوه كام و دهانم را مثل زهر تلخ كرد ياد سروصداي نوش نوش ميگساران سرحال به خير.
(3) هرچند دوستان به ياد من نيستند از طرف من هزاران بار، ياد ايشان به خير باد.
(4) من (در اينجا) در بند و بلاي دوري از دوستان گرفتارم كوشش واصرار آن دوستان حقگزار، ياد باد.
(5) هرچند پيوسته صد رود اشك از چشمانم روان است ياد زايندهرود و باغكاران به خير باد.
(6) افسوس كه بعد از اين مفارقت، راز دل حافظ به كسي بازگو نشد. از دوستان رازدار ياد باد.
شرح ابيات غزل
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
بحر غزل: رمل مسدس مقصور
*
آنهايي كه معتقدند خواجه حافظ شيرازي به غير از سفر تبعيد گونه به يزد، سفري هم به اصفهان كرده، اين غزل را دليل نظريه خود ميآورند. اين غزل از محصولات ايام جواني شاعر و مربوط به زماني است كه شيخ ابواسحاق اقدام به مسافرت اصفهان نموده و با همه اصراري كه دوستان مشترك نموده بودند حافظ از رفتن با آنها خودداري و در غياب آنها، به ياد دوستان خود افتاده است.
در اين غزل حافظ نامي از باغكاران كه باغي دركنار رودخانه زايندهرود است ميبرد و از آن به حسرت ياد ميكند و از آنجايي كه اين غزل محل سكونت ابواسحاق اينجو بوده است به ظن قوي حافظ درسفري به اصفهان با سلطان در اين باغ به سر برده و از آن خاطرههايي در ذهن خود داشته و در اين غزل بازگو كرده است. حافظ در غزلي ديگر هم نام زايندهرود را ميآورد و ميفرمايد:
خرد درزنده رود انداز و مي نوش
به گلبانگ جوانان عراقي
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش