0

غزل ۰۹۰- ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل ۰۹۰- ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394  7:17 PM

معاني لغات غزل (90)
هدهد: مرغ شانه به سر، مرغ سليمان، پوپك.
هدهد صبا: (اضافه تشبيهي) نسيم صبا به هدهد تشبيه شده.
سبا: نام شهري در يمن كه ملكه آن به نام بلقيس بود و بنا به روايتي، سليمان او را به زني اختيار كرد.
طاير: پرنده، مرغ پروازي.
خاكدان غم: دنياي خاكي غم‌انگيز.
قرب و بعد: نزديكي و دوري.
عيان: آشكارا.
درصحبت شمال و صبا: به همراهي باد شمال و نسيم صبا.
نوا: گروگان.
ثنا: درود، تحسين، آفرين.
تفرج: سير و گردش.
صنع خداي: مصنوع و مخلوق خداي، آفريده خدا.
آئينه خداي نما: آيينه‌يي كه خدا را نمايان مي‌سازد.
قول و غزل: تصانيف سابق از چهار قسمت تشكيل مي‌شده: 1- قول يا شعر عربي، 2- غزل يا شعر فارسي، 3- ساز يا آهنگ، 4- نوا يا نغمه‌يي از نغمات موسيقي مثل نغمه اصفهان و غيره.
هاتف غيب: فرشته غيب، فرشته‌يي كه از عالم غيب آواز مي‌دهد، آواز دهنده غيبي.

 


معاني ابيات غزل (90)
(1) اي نسيم صبا كه به مانند هدهد، پرنده پيامي، تو را به كشور صبا روانه مي‌كنم. ببين كه تو را به چه جاي دوري مي‌فرستم.
(2) حيف از پرنده‌يي چون تو است كه در اين سرزمين غم‌انگيز باشد. تو را از اينجا به كانون وفا و كوي جانان رهسپار مي‌كنم.
(3) در امر عشق مسئله نزديك و دور بودن مطرح نيست من به وضوح تو را مي‌بينم و به سوي تو دعا مي‌فرستم.
(4) هر بامداد و شامگاه كارواني از دعاي خير به همراهي نسيم شمال و صبا به سويت گسيل مي‌دارم.
(5) براي اينكه هجوم سپاه غم تو سبب ويراني ملك دلم نشود جان عزيز خود را به عنوان گروگان به پيش تو مي‌فرستم.
(6) اي كه از ديده دور و در دلم مآوا داري من دعا گوي توام و به سويت درود مي‌فرستم.
(7) با تماشاي صورت خود، از ساخته و پرداخته آفريدگار لذت ببر زيرا براي تو آيينه‌يي مي‌فرستم كه چهره خدا را نمايان مي‌سازد.
(8) براي اينكه مطربان، تو را از شدت عشق و علاقه من آگاه سازند قول و غزل و آهنگ و نغمه برايت ارسال مي‌دارم.
(9) ساقي بيا. (چرا) كه فرشته عالم غيب به من مژده داد كه با درد بساز. من براي تو دوا مي‌فرستم.
(10) حافظ! ذكر خير و ياد تو، جاي سرود مجلس ما را گرفته است. برايت اسب و قبا مي‌فرستم بسوي ما شتاب كن.


شرح ابيات غزل (90)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن
بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مكفوف محذوف
*
خاقاني:
اي صبحدم ببين به كجا مي‌فرستمت
نزديك آفتاب وفا مي‌فرستمت
از ميان غزلهاي حافظ آن كه بيش از همه يادآور داستانهاي قرآني و بازگو كننده اشارات آيات آن داستانهاست يكي غزل شماره 88 : (شنيده‌ام سخني خوش كه پيركنعان گفت) و ديگري اين غزل مورد بحث است. در غزل 88 شاعر به ريزه كاريهاي آيات سوره يوسف نظر داشته و هر خواننده بصير و مطلع به نكات و آيات سوره شريفه يوسف، با خواندن آن مي‌تواند از حال و هواي انديشه و فكر حافظ و تسلط او بر نشانه‌گذاري از معلومات خود در آن غزل به خوبي آگاه شود.
اين غزل مورد شرح هم تقريباً تمام ابيات آن متكي به آيه‌هاي قرآني است. تنها شاعر هنرآفرين و بي‌همتا و حافظ قرآن و با حافظه سرشاري مانند حافظ مي‌تواند چنين هنرنمائي كند آن هم در غزلي كه به صورت ظاهر در حكم پاسخ‌نامه‌يي است به نامه شاه شيخ ابواسحاق.
شاعر در بيت مطلع، باد صبا را به عنوان هدهد يعني پيك حضرت سليمان به شهر سبا، شهري دور دست، شهري كه محبوب او در آنجاست مي‌فرستد و اين همان كاري است كه سليمان براي بلقيس انجام داد و اين يادآور مضمون و تلميحي است به آية شريفة 28 سوره نمل: اذهب بكتابي هذا فالقه اليهم ثم تول عنهم فانظر ماذا يرجعون.
اين نامه را ببر نزد ايشان پس رو بگردان سپس ببين چه جواب مي‌گويند.
دربيت سوم با آوردن كلمه‌هاي قرب و بعد يادآور آيه‌هاي 5 و 6 و 7 سوره المعارج مي‌شود. 5 فاصبر صبراً جميلاً 6 انهم يرونه بعيداً 7 ونريه قريباً.
پس صبر كن صبر نيكو. بدرستي كه ايشان آن را دور مي‌بينند. و ما آن را نزديك و با آوردن كلمه (مي‌بينمت عيان) اشاره به آيه 7 دارد.
در بيت چهارم شاعر اشاره به آيه 11 سوره سبا مي‌كند:
ولسليمان الريح غذوها شهر و رواحها شهر… و براي سليمان، باد صحبگاهانش ماهي بود و شباهنگاهش ماهي…
در اينجا بايد گفت كه تسلط ذهن حافظ كه حافظ قرآن است به مفاد اين آيه و تجسم كلمات غدوها و رواحها در پيش چشم او، ذهن خلاق شاعر را به سوي كلمات صبح و شام توجه داده و براي آن مضمون ارسال دعاي خيربوسيله بادصبا و نسيم شمال مي‌سازد زيرا باد صبا و نيسم شمال پيك حضرت سليمان و به فرمان او بودند و سرعت آنها طوري بود كه هر روز به اندازه يك ماه و هر شام به اندازه يك ماه طي طريق مي‌كردند.
دربيت پنجم شاعر مضموني دارد كه ظاهر آن چنين معنا مي‌دهد: تا ملك دلم از لشكر غم تو خراب نشود جان عزيز خود را به صورت گروگان پيش تو مي‌فرستم اين صورت ظاهر معنا را صورت باطني ديگري در بطن مستتر است. در تفاسير سوره نمل و داستان حضرت سليمان و بلقيس و از فحواي آيات اينسوره شريفه كه بصورت موجز بيان شده برمي‌آيد كه با رسيدن نامه سليمان به بلقيس و دعوت او به دين توحيدي و مشورتي كه بلقيس با سران و بزرگان لشكر خود كرد و به هنگام اخذ تصميم نهايي گفت ما با پادشاهان در نمي‌افتيم و آيه 34 سوره نمل بازگو كننده نظريه بلقيس و علت انصراف او از جنگ با سليمان است: قالت ان الملوك اذا خلوا قريه افسدوها و جعلوا عزه اهلها اذله و كذلك يفعلون. بلقيس گفت به درستي كه هرگاه پادشاهان در قريه‌يي وارد شوند آن را به تباهي مي‌كشند و عزيزان اهل آن را ذليل مي‌گردانند و از اينگونه كارها مي‌كنند.
و تصميم به رفتن نزد حضرت سليمان گرفت و نفس عمل حضور يافتن بلقيس در دربار پادشاهي كه او را به جنگ تهديد كرده بود چنين معنا مي‌دهد كه او خود را در اين معامله گروگان كرد و به همين دليل حافظ در بيت پنجم مي‌فرمايد: (جان عزيز خود به نوا مي‌فرستمت).
در بيت ششم حافظ خطاب به محبوب خود مي‌فرمايد (اي غايب از نظر كه شدي همنشين دل) و تلميحي است به آيه 20 سوره نمل: و تفقد الطير فقال ما لي لا اري الهدهد ام كان من الغائبين. ‌جوياي‌پرنده شد پس‌گفت‌چيست مرا كه هدهد را نمي‌بينم؟ يا او‌ از ‌غائبين است.
شاعر، محبوب خو را به مانند هدهد مي‌داند كه از نظر سليمان غايب شده و همنشين بلقيس گشته است و بدون شك مضمون غياب هدهد و عبارت آيه شريفه: من‌الغائبين كه در ذهن شاعر حافظ قرآن و در پيش چشم او جلوه‌گري بوده است براي محبوب خود يعني شاه ابواسحاق مسافر و غايب از نظر، مضمون ساخته است.
از مضمون و معناي بيت هشتم چنين برمي‌آيد كه يكي از وظايف حافظ دردربار شاه ابواسحاق و شاه‌شجاع تنظيم برنامه قول و غزل و آهنگ و ساز در دستگاه مناسب و اجراي آن توسط هنرمندان و مطربان بوده و چه بسا كه آواز آن را هم خود به عهده داشته است. غزلهاي حافظ اكثراً در اوزاني است كه با دستگاههاي اصلي آواز ايراني تناسب كامل دارد و از آنجايي كه خود، صاحب لحن و آواز و عالم به علم موسيقي بوده است راز و رمز عمر جاويدان غزل را در توافق آن با اجراي در دستگاههاي موسيقي مي‌دانسته است و از اينروست كه همين غزل را كه به منزله پاسخ‌نامه شاه است به نحوي ساخته و پرداخته تا مطربان بتوانند با اجراي آن درديار غربت هم دل شاه را شاد و هم او را به ياد دوست خود بيندازند.
شاعر در دو بيت آخر غزل، فكري را كه در ضمير باطن خود داشته پياده كرده و چنين مي‌گويد سروش غيبي مرا نويد داد كه با درد فراق خوكن و من به زودي براي تو دوا مي‌فرستم و وصل جانان را نصيب تو مي‌كنم و چون درد فراق همچنان پا برجاست اي ساقي تو بيا كه دواي اين درد در جام شراب توست. پس از اين حافظ از زبان محبوب خود و خطاب به خود چنين مي‌گويد كه براي مجلس ما سرود و قول و غزل فرستاده‌يي سروده مجلس ما همان ذكر خير تو است و ما هم اشتياق زيارت تو را داريم از اينرو وبراي تو اسب و قبا مي‌فرستم تا هرچه زودتر به سوي من بشتابي. و در ضمن تلميحي است به آيه 35 سوره نمل:
و اني مرسله بهديه فناظره بم يرجع المرسلون. و بدرستي كه من فرستنده‌ام به سوي ايشان هديه‌يي و نظر كننده‌ام كه به چه فرستادگان برمي‌گردند.
و برابر مفاد تفاسير بلقيس با ارسال اسب و هداياي گرانقيمت و زيورآلات درصدد آزمايش حضرت سليمان برآمد.
و اين دعوت غيرمستقيم كه حافظ در دهان طرف مقابل مي‌گذارد و خود را دعوت مي‌كند يكي از چشمه‌هاي رندي شاعر دل آگاه ما را به اثبات مي‌رساند و در غزل بعدي مشاهده خواهيم كرد كه اين تقاضا با صراحت بيشتري عنوان شده است.
توضيحاً اين غزل را حافظ در پاسخ‌نامه شيخ‌ابواسحاق سروده و براي او فرستاده است
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها