شرح غزل ۰۸۹- یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 7:10 PM
معاني لغات غزل (89)
سبب: وسيله.
سببيساز: وسيلهيي فراهم كن.
بند ملامت: تله و دام سرزنش و شماتت.
شش جهت: كنايه از چهار شرق و غرب و شمال و جنوب و بالا و پايين است.
خط: در اينجا از موي نورسته برچهره و پشت لب است.
تقرير و بيان: گفتار و بيان.
خير وسلامت: برو به خير و سلامت، خداحافظ.
غرامت: خونبها، تاوان.
خم ابرو: انحناي ابرو، كمان ابرو.
محراب امامت: محل نمازگزاردن امام مسجد.
لطيف: نيكو، لطف كننده، از صفات الهي.
اين سلسله: اين بحث مسلسل و مداوم و پشت سرهم.
حاشا: دور باد، معاذالله، مبادا، خدا نكند.
معاني ابيات غزل (89)
(1) خدايا و سيلهيي فراهم كن كه محبوب من به سلامت از سفر بازگشته و مرا از رنج و غذاب سرزنش مردم رهايي بخشد.
(2)خاك راهي را كه آن محبوب سفر كرده از آن عبور كرده بياوريد تا آن را در چشمان بيناي خود جاي دهم.
(3) به فريادم برسيد كه خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت دلدار از شش جهت راه را بر من بسته و مرا در تنگنا قرار دادهاند.
(4) امروز كه زنده و در اختيار توام به من لطف داشته باش، چه فايده كه فردا كه بدل به خاك شدم برايم اشك پشيماني بباري.
(5) اي كسي كه با زبان و حرف و قال و مقال ادعاي عشق و عاشقي ميكني، ما را با تو حرفي و كاري نيست. برو به سلامت.
(6) اي درويش از ضربه شمشير محبوبان منال كه اين جماعت از كشته خود (هم) مطالبه غرامت و خونبها ميكنند.
(7) الف: آتش در خرقه پرهيزكاري بزن كه هلال ابروي ساقي، محراب امام نماز جماعت را از رونق مي اندازد.
ب: اين حرفه زهد را به دور ا فكن كه عشق به جمال و توجه به هلال ابروي ساقي، محراب امام جماعت را هم از نظرت مياندازد.
(8) خدا نكند كه من از جور و جفاي تو ناله سركنم كه بيداد و جفاي صاحبان لطف، از سر احسان و بزرگواري است.
(9) حافظ در شرح و بيان زلف تو كوتاهي و قصور نميكند كه اين رشته به قيامت پيوسته و سر دراز دارد.
شرح ابيات غزل (86)
وزن غزل: مفعول مفاعيل مفاعيل فعولن
بحر غزل: هزج مثمن مكفوف مخذوف
شاه ولي:
در كوي خرابات نشستم به سلامت
سر حلقه رندانم وفارغ زملامت
كمال خجندي:
صوفي كه زچشم تو برد جان به سلامت
سربرنكند تا به قيامت زغرامت
در اين غزل از خداي خود ميخواهد كه شاهشجاع با سلامت و موفقيت از سفربرگشته و زمام امور را بارديگر در دست گيرد و او را كه مورد ملامت و تحقير رقيبان خود و مخالفان سياسي شاه قرار گرفته از مضيقه برهاند. و همانطور كه قبلاً نيز اشاره شد اينگونه دلواپسيها و در تنگنا قرار گرفتنها در غياب شاه دليل بر اين است كه سمت رسمي حافظ در دربار شغل حساسي بوده و به قول گردآورنده ديوان حافظ (به ملازمت شغل سلطان) اشتغال داشته است و ما هيچ قرينه و عبارتي نيافتهايم تا آن سمت را بشناسيم.
حافظ در اين غزل عقايد باطني خود را بار ديگر بازگو كرده بر آن پاي ميفشارد. به مدعيان دروغين عشق ميگويد كه دوست داشتن امر زباني و شفاهي نيست و بايستي رنجها كشيد و خطاب به خود ميگويد اي درويش از جور و جفاي محبوب هرگز منال كه هميشه معشوق گناه را به گردن عاشق انداخته او را بدهكار ميكند و چشم از شريعت و زهد و تقوي بپوش كه در اثر عشق به جمال و جمالپرستي از نظر عارفان، گوشه ابروي ساقي محراب نماز شريعتمدار را بر سرش خراب كرده و از رونق مياندازد و در دو بيت آخر تأكيد بر ثبات رأي خود و وفاداري به شاهشجاع ميكند.
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش