0

غزل ۰۸۳- گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل ۰۸۳- گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394  6:43 PM

 ١ -اگر زلف مشكين تو خطايى كرد و خال سياهت نسبت به ما جفايى روا داشت،ايرادى بر آن‌هانيست و اهميتى ندارد.[هندو،يعنى غلام يا كنيزك سياه پوست هندى،استعاره از خال سياه معشوق‌است. شاعر،هم به زلف و هم به خال دلبر شخصيت بخشيده و خطا و جفا را به آن دو نسبت داده،اماآن‌ها را نسبت به عاشق صاحب اختيار دانسته است.]

 ٢ -اگر برق عشق،خرمن هستى يك درويش پشمينه‌پوش را سوزاند،بسوزاند،و اگر ستم‌ پادشاهى كامران به گدايى رسيد،برسد(چه اهميتى دارد؟)

 ٣ -در راه سير و سلوك آزردگى و رنجش خاطر نيست؛شراب بياور تا دل را با آن صفا بخشيم؛زيرا

كه اگر صفا باشد،هر كدورتى از ميان مى‌رود.

4-اى دل،لازمه‌ى عشق‌بازى تحمل و شكيبايى است؛پس صبور و پايدار باش.اگر رنجش‌ خاطر و خطايى در ميان بود،از ميان رفت!

 ۵ -اگر دل عاشقى،ناز و غمزه‌ى دلدار را تحمل كند و اگر ميان عاشق و معشوق ماجرايى و

شكايتى رخ دهد،امرى عادى است و اهميتى ندارد.

 ۶ -رفتار سخن‌چينان موجب آزردگى خاطر و رنجش است؛اما اگر در ميان همنشينان سخن يا رفتار ناروايى پيش بيايد،اهميتى ندارد و ملالى نمى‌آورد.

 ٧ -اى واعظ،در حق حافظ عيب‌جويى و از او انتقاد مكن كه چرا خانقاه را ترك كرد.چرا آزاده را

پايبند مى‌كنى؟رند آزاده پايبند نمى‌شود و اگر رفت،رفته است و اين امرى بديهى است.

****

دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها