شرح غزل ۰۷۷- بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
یک شنبه 13 اردیبهشت 1394 1:30 PM
معاني لغات غزل (77)
برگ: برگ گل، سروسامان، ساز وبرگ و لوازم، انگيزه و رغبت.
منقار: نوك پرندگان، آلت كندن و حك كردن.
نوا: آواز، دارايي.
برگ ونوا: وسايل معيشت (دراينجا اشاره به برگ گل و نواي بلبل و همچنين وسيله آسودگي خاطر است)، نعمت، سازوسامان.
خوش: مطبوع، دلپسند.
عينوصل: درعين وصال، حين رسيدن به وصال معشوق.
جلوه معشوق: تجلي زيبايي معشوق.
كامران: خوشگذران.
عارداشت: ننگ داشت.
درنميگيرد: اثر نميكند.
نياز: احتياج، درخواست، عرض حاجت.
ناز: ادا و اطوار براي جلب توجه و محبت و نوازش.
نازنين: داراي ناز، دوست داشتني.
خرم: خوش به حال، سبز و شاداب و شكوفا، دراينجا به معناي خوش به حال.
برخوردار: كامياب، بهرهمند.
كلك: ني، قلم.
نقاش: كشنده نقش و نگار، كنايه از ذات يكتاي خالق.
جانافشاندن: جان نثار كردن.
پرگار: وسيله ترسيم دايره، گردون، حلقه، دايره.
مريد: خواهنده و پيرو، ارادتمند، دنبالهرو فكر و عقيده مراد.
فكربدنامي مكن: از بدنامي واهمه نداشته باش، از شهرت بد مترس، از رسوايي پروا نداشته باش.
شيخ صنعان: بنا به روايت عطار عارفي بزرگ كه داراي مريدان زياد بود و به روم رفت و عاشق دختري ترسا شد و در اثر عشق، كارش به ترك عقيده اسلام و گرايش به مسيحيت و خوردن شراب و پرورش خوك شد و دست از عشق خود برنداشت.
شيرين: دراينجا كنايه از شيرينكار، كامل.
قلندر: درويش پيرو قلندريه كه درخوراك و پوشاك و وضع ظاهري بيقيد و موي سر و ابرو را ميتراشند و از مريدان شيخ جمالالدين ساوجي كه براي رد و قبول خلق اهميتي قائل نبوده و دراين حال به مراقبت و احوال نفس ميپرداخته و از فرقه ملامتيه تندروتر و بيپرواترند.
شيرن قلندر: قلندر كامل و شيرين كار، كنايه از شيخ صنعان.
اطوار سير: طرزهاي سيروسلوك، حالتهاي سيروسلوك.
وقت: زمان و در اصطلاح عرفا حالتي است كه به سالك دست دهد و از گذشته و حال و آينده فارغ و پيوسته در حال، و اندر وقت، با حق خوش بوده و سر دركار حق داشته باشد.
حوري سرشت: زني با سرشت و شكل و شمايل حور، حورنژاد، كنايه از زن بسيار زيبا.
جنات تجري...: تلميح و تضميني از آيه شماره 57 سوره نساء (سندخلهم جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا...).
معاني ابيات غزل (77)
(1) بلبلي برگ گل خوشرنگي را در منقار گرفته و با داشتن چنين نعمت و متاعي نالههاي شورانگيزي داشت.
(2) به بليل گفتم اين ناله و فرياد تو در زمان وصال چه معنا ميدهد؟ گفت: جلوه زيبايي معشوق مرا برانگيخت و به اين كار واداشت.
(3) اگر يار با ما نشست و برخاست نكرد جاي گله نيست اوپادشاهي خوشگذران بود و مجالست با مردمان فقير را ننگ خود ميدانست.
(4) در برابر زيبايي دوست عرض حاجت و بياعتنايي ما هيچكدام كاري از پيش نميبرد، خوشا به حال آنكه از بخت بلند، نصيب و بهرهيي از نازنينان داشته باشد.
(5) بپا خيز تا جان را فداي قلم آن تصويرگري كنيم كه اينهمه نقش و نگارهاي شگفتاور را با گردش پرگار خود در دايره فلكيات بيافريد.
(6) اگر پوينده و خواهان راه عشقي از بدنامي مترس و مهراس خرقه شيخ صنعان (هم) پيوسته درخانه شرابفروش به گرو بود.
(7) يادش به خير وقت و حال آن قلندر كامل عيار خوش، كه در لباس كفر و با كمربند زنار هم به ذكر و نيايش خدا ميپرداخت.
(8) الف: سرشك ديدگان حافظ، درپاي ديوار قصر آن پريوش، به مانند باغهايي كه در پاي درختهاي آن آب روان باشد، بود.
شرح ابيات غزل(77)
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
بحر غزل: رمل مثمن مقصور
*
اين غزل را حافظ احتمالاً بين سنين 55 و 60 سالگي يعني پس از بازگشت از تبعيد به شيراز سروده است.
مفاد چهار بيت اول اين غزل در واقع بازگو كننده حالت خود شاعر در زمان سرودن غزل است. چنين به نظر ميرسد كه حافظ پس از مراجعت از تعبيد در مجالس بزرگان قوم حاضر ميشده ليكن به مانند سابق از تعارفات و عنايات شاه شجاع برخوردار نبوده است.
در بيت چهارم اشاره به اين دارد كه هركار ميكنم چه قهر و چه لطف، موفق به نرم كرن دل شاهشجاع نميشوم و در ابيات بعدي غزل شاعر كيفيات عقيدتي خود را به زيباترين وجه منعكس ميكند.
در بيت پنجم همه چيز را از جانب خدا و سرنوشت محتوم ازلي ميداند و در ابيات ششم و هفتم شجاعت و شهامت شيخ صنعان را كه در راه عشق پريساي ترسايي متحمل شده و در نتيجه پشت پا به آبرو و حيثيت خود زده است ميستايد و به خود و ديگران اين شيوه (ملامتي) را توصيه ميكند. براي دسترس بيشتر به موضوع شيخ صنعان به شرح صفحه 169- 170 غزل شماره دهم اين دفتر و يا كتاب منطقالطير شيخ عطار مراجعه فرمائيد.
***
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش