شرح غزل ۰۷۵- خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
شنبه 12 اردیبهشت 1394 7:27 PM
١ -خواب و خمارى چشمان فتنهانگيز و پيچ و تاب گيسوى پريشان تو،بىعلت نيست[بلكه براىربودن و به دام افكندن دلهاست.نرگس،استعاره از چشم معشوق است.نكتهى ديگر رابطهى خوابو فتنه است.مىگويد:چشمان تو فتنهاى است كه به خواب رفته اما به زودى بيدار خواهد شد!]
٢ -زمانى كه تو هنوز كودك بودى،من مىگفتم:كه لبهاى شيرين تو بر گرد دهان نمكينت، بىعلت و بىسبب نيست. [شكر،استعاره از لب شيرين و نمكدان استعاره از دهان دلبر است.]
٣ -عمرت دراز باد!من يقين دارم كه تير مژگان تو در زير كمان ابروانت بىسبب نهاده نشده[بلكه
براى آن است كه بر قلب عاشقان فرو نشيند.كمان،استعاره از ابروى دلدار است و مژگان او به ناوك(-نوك تير)تشبيه شده است.]
۴ -اى دل،اين ناله و فرياد تو هم بىعلت نيست،بلكه از آن است كه به غم و رنج جدايى از يار
گرفتار هستى!
۵ -اى گل،شكوفا شدن تو نيز بىسبب نيست،بلكه از آن است كه ديشب از سر كوى دلبر،بادى
به سوى گلستان وزيده است.[گريبان چاك كردن گل كنايه از شكوفا شدن آن است.]
۶ -اى حافظ!اين چشم تو نيز بىسبب گريان نيست،بلكه از آن است كه درد عشق در دل دارى
اگر چه آن را از مردم پنهان مىكنى.
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش