0

غزل ۰۷۲- راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل ۰۷۲- راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
شنبه 12 اردیبهشت 1394  7:21 PM

معانی لغات غزل (۷۲)
عشق: محبت مفرط، بسیار دوست داشتن و در اصطلاح عرفا ستایش کنندگان حق چهار مرتبه دارند: مرتبه میل و مرتبه ارادت ومرتبه محبت و مرتبه عشق و مرتبه عشق واجد جمیع کمالات در یک ذات است.
آنجا جزآنکه جان بسپارند چاره نیست: سالکین راه طریقت چون به مرتبه عشق رسند راهی جز فنا فی‌الله ندارند.
استخاره: از خداوند خیر و راه صواب خواستن.
منع عقل: آنچه عقل آن را منع کرده است.
شحنه: داروغه، مدعی العموم.
طالع: برآینده، طلوع کننده و در اصطلاح نجوم جزئی از منطقه‌البروج است که به هنگام ولادت هرکس با حالت سعد و نحس مشخص می‌شود و از معتقدات قدیم اینکه زحل نحس اکبر و مریخ نحس اصغر و مشتری و زهره هردو سعد و آفتاب و عطارد هم می‌تواند سعد و هم نحس باشد و این بسته به وقت مفروض منطقه‌البروج در افق شرقی است.
نگرفت در تو: در تو تأثیر نکرد.


معانی ابیات غزل (۷۲)

(۱) دریای عشق دریایی است که ساحل و کناره ندارد و برای شناگران آن راه نجات دیگری جز آنکه در آن جان بسپارند نیست.
(۲) در هر زمان که عشق را به دل راه داده و عاشق شوی مبارک است. درکار خیر نیازی به مشورت و استخاره نیست.
(۳) شراب بیاور و ما را از اینکه عقل، خوردن آن را منع کرده است مترسان که در ولایت ما داروغه عقل هیچ کاره است و کسی به حرف او گوش نمی‌دهد.
(۴) از چشمان خود بپرس که چه کسی ما را می‌کشد؟ و در این کارطالع وستاره بخت گناه و دخالتی ندارد.
(۵) روی او را همانند رؤیت هلال ماه نو، بایستی با چشم پاک و جسم طاهر مشاهده کرد. هر دیده لیاقت دیدن روی آن ماهپاره را ندارد.
(۶) راه و روش رندی را برگزین و آن را گرامی‌دار و آگاه باش که نشان وعلامت این راه و روش به مانند نشانی گنج می‌ماند و برهمگان آشکار نیست.
(۷) گریه و اشک حافظ به هیچ وجه دل تو را نرم نکرد از آن دل در شگفتم که سختی آن کمتر از سنگ خارا نیست.


شرح ابیات غزل(۷۲)

وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور
*
عبید زاکانی معاصر حافظ می‌گوید:
دگر مگوی که هر بحر را کناری هست

از آنکه بحر غم عشق را کناری نیست

و شاه نعمت‌الله ولی چنین گوید:
بحری است بحردل که‌کرانش پدید نیست

راهی است راه جان که نشانش پدید نیست

چکیده عقیده عرفا و پویندگان راه طریقت درباره رسیدن به حق این است که سالک پس از طی مراحل‌النهایه به مرحله عشق یعنی به جایی می‌رسد که فنا فی‌الله گام نهایی آن است و مثالی که این ناتوان ازعارفی پاک‌نهاد به نام عباس اردکانی‌زاده یزدی به گوش خود شنیدم این بود که در توجیه این مطلب می‌فرمود که موش از اینکه طعمه گربه می‌شود ناراضی است و کمال مطلوب و خواسته او این است که به منظور رهایی ازمرگ روزی به گربه تبدیل شود و راه آنکه به این خواسته خود برسد این است که به جای فراز از گربه با شتاب هرچه تمامتر خود را در دهان او بیندازد تا در بدن گربه مستحیل شده و جزئی از پیکر مطلوب خود شده و به خواسته خویش دست یابد و راه همین است و جز این نیست.
و حافظ خلاصه این نظریه را در عبارت: آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست بیان نموده است. حافظ عاشقی است که در راه کمال با بال عشق به پرواز می‌آید و به عصای عقل احتیاجی ندارد و دیدار محبوب را منوط به داشتن چشم پاک بصیرت معنوی می‌داند، دیداری که چشم ناپاک زاهد پیش پا بین قادر به رؤیت آن نیست.
حافظ سخاوتمندانه ارائه طریق می‌کند و می‌گوید راه این است و تنها رندان زرنگ که راه میان‌بر را بَر راه طولانی کج و معوج شریعت ترجیح می‌دهند به مقصد و مقصود می‌رسند.
مفاد این غزل دلیل متقن بر این است که حافظ در عین ایمان به خدا و دستورات او بدون اینکه خود را درگیردار و دسته‌یی از عارفان کند راه عرفان را بر می‌گزیند و در این راه دچار تعصب و قید و بند دست و پاگیر نمی‌شود. او یک موحد روشن ضمیر و دل‌آگاهی کم‌نظیر است.
مطلب دیگر اینکه تشبیه عقل به شحنه از خاقانی است. خاقانی پیش از حافظ درباره عقل چنین می‌گوید.
چرخ در این گوی‌چیست حلقه درگاه راز
عقل در این خطه کیست شحنه راه فنا

****

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها