0

غزل ۰۷۱- زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل ۰۷۱- زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
شنبه 12 اردیبهشت 1394  7:18 PM

معانی لغات غزل (۷۱)

زاهد: پرهیزکاری که لذات دنیا را برای آخرت ترک گوید، دیندار و پاکدامن، گوشه‌نشین و تارک خواهشهای نفسانی دنیایی.
ظاهرپرست: ظاهربین، سطحی‌نگر، قشری.
اکراه: بی‌میلی، نارضایتی، ناخوش داشتن.
طریقت: راهی‌که سالک را به حقیقت‌رساند، راه مقابل راه شریعت، طریق عرفان.
سالک: پوینده راه طریقت و صراط مستقیم.
خیر: خوبی و خوشی، صلاح.
تا چه بازی‌رخ‌نماید: تا بازی به‌چه‌صورتی درآید، تا مهره‌رخ چه‌گونه بازی کند.
بیدق: پیاده شطرنج.
خواهیم راند: حرکت خواهیم داد.
عرصه: صفحه، پهنه، میدان.
مجال: جای جولان، امکان عمل.
ساده: بدون نقش‌ونگار، صاف، اطلس، کنایه از فلک نهم یا فلک اطلس که بدون ستاره و ساده است.
بسیار نقش: با نقش و نگار بسیار.
معما: چیستان.
استغنا: بی‌نیازی از همگان به جز خدای متعال.
قادر: قدرتمند، پابرجا، نیرومند.
چه قادر حکمت است: این چه قانون وضابطه مسلطی است؟
صاحب دیوان: صاحب دفتر محاسبات امور مالی دولتی، خزانه‌دار مالی.
طغرا: فرمان، منشور، ابلاغ کتبی رسمی به منظور برقراری وظیفه و مقرری.
نمی‌داند حساب: حساب سرش نمی‌شود، به روز حساب ایمان ندارد.
حَسبهٌ‌لِلّه: خدا ما را کافی است، برای رضای خدا، حسبنا‌الله، کنایه از عبارت حَسبهٌ‌لِلّه نوشته شده در محل و امضاء صادر کننده ابلاغ رسمی وظیفه و مقرری و دستور اداری که در سمت چپ بالای طُغرا و منشور و فرامین دولتی دلیل بر نافذ بودن حکم مزبور بوده است.
حاجب: پرده‌دار، نگهبان، دربان.
یک رنگان: اشخاص بی‌ریا، اشخاص صدیق و صمیمی.
خودفروشان: خودپرستان، از خود راضی‌ها، افراد متکبر.
ناساز: ناسازگار، ناجور، نامتناسب.
بی‌اندام: بی‌تناسب، غیرمتعارف، ناآراسته.
تشریف: خلعت.
بالا: قد، اندام، پیکر
پیرخرابات: پیر می‌فروش، پیر با تجربه و مرشد کامل.
صدر: سینه، مکان بالا، بالای مجلس، مقام بالا.
عالی مشربی: بلند نظری، بلند همتی، رفتار شرافتمندانه، اصالت.
دردی‌کش: شراب‌خوار متواضع و مسکینی که به شرب دردهای شراب رفع خماری می‌کند.


معانی ابیات غزل (۷۱)

(۱) زاهد ظاهربین و قشری که حکم به ظاهر می‌کند از شیوه و طرزتفکر باطنی ما آگاهی ندارد و درباره ما هر نظریه‌یی بدهد هیچ‌گونه نارضایتی و اکراه در ما ایجاد نمی‌کند و بدان بی‌اعتناییم.
(۲) برای پوینده راه عرفان وطریقت هرپیش‌آمدی که بکند در خیر وصلاح اوست (زیرا) آنکه به راه راست می‌رود هرگز گمراه نمی‌شود.
(۳) تا بازی چگونه روی نشان دهد و تا مهره رخ چسان حرکت کند، عجالتاً ما سربازی را به حرکت در می‌آوریم تا به بینیم چه می‌شود. رندان در بازی شطرنج هرگز شتابانه مهره شاه را به حرکت درنمی‌آورند.
(۴) این افلاک بلند و متنوع ساده وبسیار نقش کنایات از برای چیست؟ هیچ دانایی سر از این معمای خلقت درنمی‌آورد.
(۵) پروردگارا! این چه نیازی و ضابطه حکیمانه نیرومندی است که در تو بر سرنوشت ما موجود و مؤثر است که با همه نارضاییهای مشهود، حتی با کشیدن آهی هم امکان اعتراض نداریم.
(۶) گویی حسابدار دیوان محاسبات ما حساب سرش نمی‌شود و از روز حساب باکی ندارد که بر بالای فرمان و ابلاغ برقراری وظیفه صادره‌‌اش مهر و نشان رسمی و نافذ حَسبهٌ‌لِلّه نزده است.
(۷) در درگاه خداوندی دربان و حاجب متکبر و مردم‌آزار وجود ندارد هرکه می‌خواهد بیاید، بیاید و هرچه می‌خواهد بگوید، بگوید.
(۸) بر درمیخانه رفتن کار مردمان پاکدل و بی‌ریاست. اهل ریا و خودفروشان متکبر را راهی به کوی می‌فروشان نیست.
(۹) هر ایراد و اشکالی باشد دراندام نامتناسب و بی‌قواره ماست و گرنه خلعتی که تو می‌بخشی برقد و بالای هیچ ‌کس نارسا و کوتاه نیست.
(۱۰) من بنده درگاه و اراتمند دائمی آن پیر می‌فروش خراباتی‌ام که لطف و اعتنای او همیشگی ودائمی است وگرنه توجه شیخ و زاهد گاهی شامل حال من می‌شود و گاهی هم نمی‌شود.
(۱۱) اگر حافظ، صدرنشین مجالس و در رأس امورنیست از بلند‌نظری و فروتنی اوست. او عاشق دردی‌کشی است که در بند مال و جاه نمی‌باشد.

 

شرح ابیات غزل (۷۱)

وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
بحر غزل: رمل مثمن مقصور
*
امامی‌هروی‌:

ای دل اندرپرده تقدیرکس را راه نیست
هیچ فهم از کشف اسرار سپهر آگاه نیست

این غزل در زمان شاه شجاع و تورانشاه و در بحبوحه اختلافات حافظ و شیخ‌علی کلاه سروده شده است. شیخ‌علی کلاه که صوفی متشرع و ریاکاری بود حافظ را متهم به خروج بر سنت و شریعت نموده و او را بدعت‌گزاری می‌دانست که از وظایف شرعی شانه‌تهی می‌کند و به منهیات می‌پردازد.
حافظ این غزل را در پاسخ او و در مقام دفاع از خود سروده است. متشرعین به هنگام صدور حکم، به ظاهر امر توجه کرده و کار به باطن امر و نیت فاعل ندارند و شیخ‌علی کلاه هم حافظ را به حکم ظاهر و آنچه که مشهود بود طرفدار مذهب عشق و ملامت دانسته و از جمله افرادی می‌دانست که قید و بند شریعت را گسسته و چنین اشخاصی را مهدور‌الدم می‌دانست. حافظ دربیت نخست می‌گوید این زاهد ظاهرپرست از حال باطن ما آگاهی ندارد و هرچه بگوید ما بدان وقعی ننهاده و آزرده خاطر هم نمی‌‌شویم و برای توجیه عقیده خود در بیت دوم چنین عنوان می‌کند که کسی که عارف وسالک صراط مستقیم شد گمراه نیست و در بیت سوم از آنجایی که حافظ می‌داند اینرشته سر دراز دارد و این مجادله به این آسانی فیصله نمی‌یابد می‌گوید باید متظر بود و دید طرف چگونه بازی می‌کند؟ عجالتاً ما این غزل را در مقام پاسخ به او همانند حرکت یک سرباز در عرصه شطرنج می‌سرائیم چه در حال حاضر وضع به آن شدت عمل نرسیده که پای شاه را در میان آوریم. بعد در دو بیت چهارم و پنجم با یک نظر کلی به آفرینش و نگاهی به دستورات شرعی، اظهار حیرت و درماندگی کرده و از خدای خود می‌پرسد این چه بی‌نیازی است که تو داری و حال آنکه حکمت دیانت و شریعت قادر را حاکم بر مقدرات ما کرده و به سبب آن، با همه زخمهای نارضایتی که داریم نمی‌توانیم نفسی به حال اعتراض از سینه به صورت آه دل برآوریم! دربیت ششم شاعر اشاره به فرمان وظیفه و حقوق خود می‌کند و از اینکه آن طغرا بدون مهر و نشان رسمی و علامت حَسبهٌ‌لِلّه صادر شده گلایه کرده و صاحب دیوان دولتی را تخطئه می‌کند. در این غزل ردیف ابیات آنچنانکه در نسخه قزوینی- غنی ثبت و ما نیز بدان اتکاء داریم مناسب به نظر نمی‌رسد و با یک دقت مختصر می‌توان فهمید که جای ابیات هفتم و هشتم باید عوض و بیت دهم جای بیت نهم قرار گیرد در این صورت سلسله فکر شاعر حالت منطقی به خود گرفته و چنین مستفاد می‌شود که شاعر می‌گوید تنها یکرنگان و افراد بی‌ریا توفیق رفتن به در میخانه را دارند نه خودفروشان از خود راضی که گمان می‌کنند عالم و علامه دهرند و میخانه جایی است که در آن جای کبر و ناز نیست و حاجب و دربان ندارد و هر کس می‌خواهد بیاید یا برود کسی را با او کاری نیست و من هم بنده پیر خراباتم چرا که لطف و احسان او در حق من همیشگی است و مانند شیخ و زاهد نیست که امروز با کسی موافق و همراه و فردا مخالف و دشمن باشد.
دراینجا به ذکر نظریه آقای هاشم جاوید به نقل از حافظ جاوید پرداخته و نظرایشان را دربارة کلمه (ساده) در بیت چهارم معطوف می‌دارد. فاضل محترم ساده را مخفف کلمه ایستاده دانسته و از آنجایی که خود اهل شیرازند چنین توضیح می‌دهند که درزبان محاوره، به جای ایستاده (وایساده) می‌گویند که کلمه ساده در این بیت همان معنای بلند ایستاده را می‌دهد که به صورت بلند استاده و بلند ساده درآمده است و شاهد کلام خود را شعر سعدی می‌آورند که می‌فرماید: به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی و در نتیجه صورت صحیح شعرحافظ را چنین می‌دانند: چیست این سقف بلند استادة بسیار نقش
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها