0

غزل ۰۶۶- بنال بلبل اگر با منت سر یاریست

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل ۰۶۶- بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
شنبه 12 اردیبهشت 1394  11:08 AM

معانی لغات غزل (۶۶)

منت: تو را بامن.
سریاری: خیال کمک و همراهی، قصد همدلی

زار: ناتوان، ضعيف.
طره: مويي كه از ناحيه بالاي پيشاني تا بالاي ابرو در پيشاني فرو ريخته و در بالاي ابرو به خط افقي بچينند.
نافه: كيسه‌يي در زير شكم آهوي سرزمين ختا و ختن حاوي مواد مترشحه خون كه در اثر تغييراتي، معطر و به نام مشك موسوم مي‌شود.
دم زدن: تنفس كردن، لاف زدن، سخن گفتن، اظهار وجود كردن.
نافه تا تاري: مشك تا تاري، مشكي كه از تا تارستان مي‌آورند.
جامه زرق: جامه ريا و نيرنگ.
جام غرور: باده خودخواهي.
خيال روي تو: تصوير صورت تو در عالم خيال.
پختن: در اينجا به معني مجسم كردن و تصور كردن.
خيال زلف تو پختن: تصوير زلف و موي تو را در عالم خيال در پيش چشم مجسم كردن.
سلسله: زنجير، بند، كنايه از زلف يار.
زير سلسله رفتن: پاي در زنجير و بند و كند در زندان نهادن.

عياري: در لغت به معناي مَكّاري و تردستي و حيله بازي است و عياري  شیوه‌یی از تربیت طبقه‌یی از اجتماع از قرن دوم به بعد بوده که به صفات جوانمردی و امانتداری و چالاکی متصف و عیاران‌دار و دسته‌یی بودند که با ضعفا مدارا و با اقویا سرستیز داشته و در زبان شعر حافظ به معنای زیرکی و راهزنی است.
لطیفه: اندیشه ظریفی که در ذهن ایجاد و زبان و بیان از شرح آن قاصر باشد، نکته ظریف و جاذبه دار یدرک و لا یوصف، گفتار نرم و دلپسند و به غایت نیکو و نغز.
خط: موهای تازه روئیده برچهره.
زنگاری: سبزرنگ، به رنگ مس زنگ زده.
خط زنگاری: موهای نرم زنگاری رنگ چهره.
جمال: چهره زیبا
مجردان: بریدگان از علائق مادی، تنهایان و یگانگان، منفرد، صاحبان انقطاع از تعلقات مادی، فارغان از عائله و همسر.
طریقت: راه، روش، مسلک، مذهب، دومین از منازل سه گانه سلوک: شریعت- طریقت- حقیقت، راه دل به سوی خدا.
مجردان طریقت: اهل‌الله، دست از تعلقات دنیا شسته و در راه خدا گام نهادگان.
نیم جو: نصف دانه جو، کنایه از بی‌ارزش بودن و کمترین مبلغ.
عروج: برآمدن، بالا رفتن.
مراتب: جمع مرتبه، درجه و مقام.
کم‌آزاری: (ضرورت شعر) بی‌آزاری.


معانی ابیات غزل (۶۶)

(۱) ای بلبل، اگر با من سر یاری و خیال همراهی داری بنال، چرا که کار ما عاشقان دل از دست داده و ناتوان ناله و زاری است.


(۲) آنجا که عطر نسیمی که از زلف یار گذشته فرا رسد دیگر جایی برای دم زدن و خودنمایی نافه تا تاری نیست.


(۳) شراب بیاور تا جامه ریایی خود را با آن شسته و رنگین کنیم زیرا ما که از باده غرور مستیم نام هشیار برخود نهاده دم از هشیاری می‌زنیم.


(۴) طمع و آرزوی دسترسی به زلف تو کار هر خام طمع ناپخته‌یی نیست زیرا پای دربند و زنجیر نهادن و خود را در حبس و بند گرفتار کردن کارعیاران و دلداران زیرک است.


(۵) آنچه آتش عشق از آن روشن و شعله‌ور می‌شود عامل لطیف نغز و ناپیدایی در معشوق است که نامش لب لعل و رنگ و روی چهره و از این قبیل نیست.


(۶) زیبایی تنها در چشم و زلف و چهره و خال صورت خلاصه نمی‌شود. هزاران نکته وعامل دیگر دراین کار دخالت دارد.


(۷)رهروان از دنیا بریده راه عرفان، به لباس ابریشمین بی‌هنران اعتنایی نداشته و برای آن پشیزی ارزش قائل نیستند.


(۸) به سختی می‌توان به آستانه و درگاه تو راه یافت. بلی، صعود به سوی آسمان فضیلت و برتری کاری بس دشوار است.


(۹) سحرگاهان حالت اشارات چشم و ابروی تو را در خواب می‌دیدم آفرین بر وقوع چنین خوابی که بر بیداری برتری دارد.


(۱۰) حافظ دست از ناله و زاری بردار و دل محبوب را با آن میازار که رستگاری و نجات ابدی دربی‌آزاری است.


شرح ابیات غزل (۶۶)

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع‌لان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
خواجو‌کرمانی: ترا که طره‌مشکین وخط‌زنگاری است
چه غم زچهره زرد وسرشک گلناری است

عماد فقیه: امید بلیل بیدل زگل وفاداریست
ولی وفا نکند شاهدی که بازاریست

میرکرمانی: زچشم‌مست‌تو دل‌رانصیب بیماریست که چشم مست تو در عین مردم آزاریست
حافظ این غزل را به استقبال از غزل خواجو کرمانی ساخته و پرداخته است. غزل خواجو در ۹ بیت و بسیار روان و دارای تشبیهات دلنشین است و حافظ در چند بیت در مقام مقابله با خواجو برآمده است:
۱- خواجو در مطلع غزل خود خویشتن را شیفته و دل از دست رفته به خاطر طره مشکین و خط زنگاری محبوب خود قلمداد می‌کند و حافظ در مقام تعریض برآمده می‌فرماید:
لطیفه‌یی است نهانی که عشق از او خیزد

که نام آن نه لب لعل و خط زنگاری است.

و بطوری که مشاهده می‌شود شاعر شیراز با دیدی وسیع‌تر به انگیزه عشق و مطلب و مضمون نگریسته است و در دو بیت بعد نیز در این باره داد سخن داده می‌فرماید زیبایی در چشم و زلف و خال و رنگ چهره نیست و هزار نکته دیگر در کار است که چشم تیزبین عاشقان عارف آن را می‌بیند و فی‌الجمله به یکی از آنها اشارت کرده می‌فرماید:
مجردان طریقت به نیم جو نخرند

قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است

حافظ در این بیت که به صورت ضرب‌المثل درآمده دید خود را از قالب ظاهری جمال یار برگرفته و به ویژگیها و امتیازاتی متوجه می‌کند که سبب عمق و پایداری و دوام عشق می‌باشد و یکی از آنها را که هنر است نام می‌برد.
۲- خواجو می‌فرماید:
ندانم این نفس روح‌بخش جان‌پرور

نسیم زلف تو یا بوی مشک تا تاری است

و حافظ در مقام اعتراض و پاسخ برآمده خطاب به خواجو می‌فرماید:
در آن زمین‌که نسیمی‌وزد ز‌طره دوست

چه جای دم زدن نافه‌های تا تاری است

و تشبیه خواجو را دون شأن زلف محبوب می‌داند.
۳- خواجو در عظمت مقام و بی‌اعتنایی محبوب می‌گوید:
به حضرتی‌که شهان‌را مجال‌گفتن نیست

چه جای زاری سرگشتگان بازاری است

و حافظ قدم را فراتر نهاده می‌فرماید:
برآستان تو مشکل توان رسید آری

عروج بر فلک سروری به دشواری است

چه رسد به اینکه عاشق به آنجا رسیده و بنشیند و ناله و زاری سر دهد.
۴- خواجو در غزل خود مضمون و تشبیه زیبایی دراین بیت دارد:
فغان‌زمردم چشمت‌که خون‌جانم ریخت

چه‌مردمی است که در‌عین مردم آزاری است

و حافظ در مقطع غزل خود می‌فرماید:
که رستگاری جاوید درکم آزاری است.
و این اشاره‌یی است به سوابق این مضمون درتاریخ ادبیات فارسی چه در قابوسنامه و کیمیای سعادت غزالی و مخزن‌الاسرار نظامی درباره کم‌آزاری و بی‌آزاری به صورت نثر و نظم عبارات و ابیات مستندی آمده است. نظامی می‌فرماید:
خانه بر ملک ستمکاری است

دولت باقی ز کم‌آزاری است

***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها