پاسخ به:قرار شب هجدهم ماه مبارک رمضان
چهارشنبه 25 تیر 1393 5:49 PM
یکی از اساتید می فرمودند: آقایی بلیط گرفت از قزوین به تهران برود. شب خوابید دید که سوار اتوبوس شده و نزدیک قزوین با یک کامیون تصادف کردند و بدنش هشت تیکه شد. بعد پدر خودش را که فوت کرده بود خواب دید به پدرش گفت: من هم چیزی دیدم. پدرش در خواب به او می گوید هشت تا نان می خری به هشت فقیر می دهی و می روی سوار ماشین می شوی. از خواب بیدار می شود قبل از اینکه به ترمینال برود هشت تا نان می خرد و به خانواده ی فقیری می دهد. بعد می رود سوار ماشین می شود و پشت سر راننده می نشیند. گاراژ دار می آید می گوید من می خواهم این جا بنشینم. به این آقا می گویند برو چند تا ردیف عقب تر بنشین. این هم قبول می کند. می گوید در صندلی های وسط نشسته بودم که دیدم همان ماشینی که در خواب دیده بودم از روبرو می آید من قش کردم وقتی به هوش آمدم دیدم ماشین تصادف کرده و کسی که جای من نشسته بود هشت تکه شده است.
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست