0

غزل ۰۴۸- صوفی از پرتو می راز نهانی دانست

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل ۰۴۸- صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
پنج شنبه 10 اردیبهشت 1394  8:09 PM

معانی لغات غزل (۴۸)
صوفی: پیرو طریقه تصوف.
پرتو: بازتاب، تابش.
پرتو می: تابش نور می، بازتاب نور شراب.
لعل: سنگ معدنی قرمز رنگ قمیتی، (استعاره):۱- شراب، ۲- لب، ۳- اشک خونین.
مجموعه: گردآورده شده.
مجموعه گل: گلستان، باغ، (استعاره):۱- کتاب گلستان‌، ۲- مجموعه اشعار سخنان ناب.
معانی: جمع معنا، مفاهیم (استعاره): تمام دانشها.
کار افتاده: از کار درآمده، کارآزموده، باتجربه، کارکشته، و از کار افتاده نیزمعنا می‌دهد.
آن شد: آن زمان گذشت.
ابنای عوام: مردمان نادان و کم مایه، اکثریت عوام و بی‌اطلاع.
محتسب: نایی ازمنکر، مأمور مبارزه با منکرات.
وقت: موقع، زمان حاضر.
یمن نظر: به برکت نگاه.
بادیمانی: بادی که ازطرف یمن می‌وزد، کنایه از مکان اویس قرنی یمانی.
آیت: نشانه، آیه.
ننازد: بدان ننازد، بدان فخر و مباهات نکند.
انگیختن: از جای جنباندن، برکشیدن، بیرون کشیدن، برجهانیدن.
آصف: کنایه از وزیر، نام وزیر حضرت سلیمان آصف برخیا.
آصف ثانی: ثانی آصف برخیا، وزیر دوم شاه.

معانی ابیات غزل (۴۸)
(۱) صوفی (هم) از برکت وجود می به راز درونی و سر نهانی دست یافت. ارزش گوهر وجود هرکس را می‌توان بامحک شراب لعل فام دریافت.


(۲) تنها بلبل سسحری قابلیت درک شناخت گلهای باغ را دارد و این طور نیست که هرکس برگی از کتابی را خواند آگاه به تمام معانی و دانستنی‌ها شود.


(۳) دنیا و آخرت را به دل کار کشته و باتجربه خود نمایاندم، تنها عشق تو را با ارزش و جاودانی و مابقی را نابود شدنی دانست.


(۴) آن زمانی که از سرزنش عوام‌الناس می‌ترسیدم گذشت. حال، حتی مأمور منکرات هم به باده‌نوشی پنهانی من آگاه است.


(۵) این از لطف او بود که آسایش خیال و راحتی‌ ما را بنا به مصلحت روزگار و موقعیت زمانه صلاح ندانست وگرنه ازدل‌نگرانی ما آگاه بود.


(۶) هرکس قدر و ارزش نسیم یمانی را بداند، آنچنان صاحب نظر و کرامت خواهد شد که می‌تواند سنگ و گل را به لعل وعقیق مبدل سازد.


(۷) ای آنکه مایلی تا از بهره‌گیری از علوم عقلی (فلسفه) به رموز عشق عرفان پی ببری، به طور قطع از راه تحقیق به این آگاهی نرسیده و بدان دست نخواهی یافت.


(۸) می‌بیاور وشراب بده! که هرکس آگاه به غارتگری باد خزانی (مرگ) باشد به گلهای باغ دنیا (زندگانی) نمی‌نازد.


(۹) حافظ که چنین رشته مراورید شعری را از خزینه طبع خود بیرون کشیده، این موهبت را از اثر تربیت و توجه آصف ثانی می‌داند.


شرح ابیات غزل (۴۸)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع‌لان
بحر غزل: رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
این غزل در زمان شاه شجاع و وزارت صاحب عیار یا تورانشاه سروده شده است. عبارت آصف ثانی در بیت مقطع هم می‌تواند به معنای همانند آصف و هم به معنای آصف دوم و وزیر دوم باشد و از آنجایی که حافظ وزیران شاه شجاع را به آصف تشبیه و خطاب می‌کند بنابراین غزل در زمان شاه شجاع و هنگامی سروده شده است که هنوز میان او و شاه شجاع چندان کدورت تشدید نشده بوده چه اشاراتی که در بیت پنجم به این نکته می‌کند منظور از (او) شاه شجاع است و می‌خواهد به وزیر بگوید اگر شاه به خواسته‌های من ترتیب اثر چندانی نداد مصلحت روزگار را در مد نظر داشت وگرنه ازمکنونات قلبی من آگاه بود و این می‌رساند که این غزل زمانی سروده شده که شاه شجاع تا اندازه‌ایی به (صوفی) یعنی شیخ علی کلاه بذل توجه و به حافظ بی‌اعتنایی نشان می‌داده است.
حافظ درمطلع این غزل می‌خواهد همه سرمایه فضل و کمال و معلومات رقیب خود را به حساب می وشراب بگذارد و خود را از او افضل بداند. بعضی‌ها از جمله دکتر هومن و سودی به جای کلمه صوفی کلمه (عارف) را ضبط کرده که بسیار مناسبتر است ومعنای بیت را هم روشنتر می‌سازد اما معنای بیت دوم مکمل مفاد بیت اول است و حافظ می‌خواهد چنین توضیح دهد که هر کس مختصر معلومات و اطلاعاتی داشت شخصیت با ارزشی نمی‌شود و کسی می‌تواند جامع جمیع معلومات باشد که مانند مرغ سحر یعنی خود حافظ سحرخیز، در باغ معلومات و دانش بطور مستمر سیر و تلمذ کرده باشد و این در واقع به طور غیرمستقیم تخطئه شیخ علی کلاه صوفی است. در بیت سوم تعارف و تعریف دست اول نسبت به وزیر وقت است وشاعر می‌گوید من از عاشقان و دوستداران واقعی با ایمان تو هستم. بعد در بیت چهارم مطلب مبتلا به خود را که در واقع نقطه ضعف سیاسی‌اش بوده به میان کشیده و می‌گوید آن زمان که من اهل احتیاط و پنهان کاری بودم گذشت. امروزه موضوع شراب خواری مرا حتی محتسب هم می‌داند. در بیت پنجم همانطور که در بالا گفته شد بی‌توجهی شاه را نسبت به خود به سبب جو سیاسی و مصلحت زمان می‌داند و در بیت ششم بلافاصله مطلبی را به میان می‌کشد تا به شاه مصلحت‌اندش گوشزد کند که راه صحیح کدام است. توضیح آنکه قدما معتقد بودند که در اثر پرتو آفتاب و اثرات باد و باران و به مرور زمان سنگهای مستعد بعضی از معادن تبدیل به لعل و گلهای مستعد بعضی از اماکن تبدیل به عقیق می‌شود و منظور از آوردن عبارت نفس باد یمانی اشاره به این سخنان حضرت رسول اکرم (ص) است که دربارة اویس قرن فرموده است: اِنّّّّی اَشَمُّ رایِِِِِِِحَة الرّحمان مِنْ قَبلَ الْیَمَن و اویس قرن عارفی از اهل یمن بودکه نادیده به رسول اکرم ایمان آورد و بنا به نوشته تذکره‌الاولیاء گاهگاهی آن حضرت رو به سوی یمن کرده این عبارت را ادا می‌کردند. حافظ می‌خواهد به شاه شجاع گوشزد کند که آنکه رسول خدا بود قدر اشخاص عارف واقعی را نادیده و از راه دور می‌دانست و هر کس مانند آن حضرت ارزش باد یمانی دم همت مردانی چون اویس قرن را دریابد قادر است از سنگ لعل و ازخاک و گل عقیق بیافریند نه تو که بین خرمهره و در فرق نمی‌گذاری و به جای مصاحبت با من به طرف صوفی ظاهرالصلاحی چون شیخ علی کلاه می‌روی. همچنین بدنبال این مطلب در بیت هفتم خطاب به شاه می‌گوید ای کسی که به گمان خود از روی عقل گام برمی‌داری و مصلحت خود را در این می‌دانی که به دستورات عقلی رفتار کرده و مرا کنار نهاده به مخالفین من روی آوری بدان و آگاه باش که بطور حتم به مقصود خودنخواهی رسید و در بیت هشتم آنجا که همیشه حافظ حرف و کلام آخر خود را می‌زند بی‌اعتنایی خود را نسبت به موضوع ابراز داشته و می‌گوید می‌بیاور (یعنی من دست از می‌خواری بر نمی‌دارم هرچند خالف مصلحت وقت شاه زمان باشد) و دم خوش را به ناخوش نمی‌دهم چرا که از پایان و عاقبت کار این زمانه آگاهم و این چند روز زندگانی دنیا به این همه دردسرش نمی‌ارز و در بیت مقطع غزل را به نام وزیر شاه شجاع و در تعریف او به پایان می‌برد.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
mehdi_sahrakar
دسترسی سریع به انجمن ها