0

غزل ۰۴۰- المنه لله که در میکده باز است

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:غزل ۰۴۰- المنه لله که در میکده باز است
سه شنبه 8 اردیبهشت 1394  7:29 PM

 ١ -خدا را شكر مى‌كنم كه در ميكده باز است؛زيرا كه من نيازمندانه به سوى ميكده روى آورده‌ام.

 ٢ -در اين ميكده،خم‌ها از شدت مستى،در جوش و خروشند و شرابى كه در آن خم‌هاست،

شراب حقيقى است نه شراب مجازى.[در اين تعبير شراب حقيقت يا مجاز،ابهام ظريفى هست.به‌اين معنا كه شراب حقيقى را مى‌توان شراب واقعى،يعنى شراب انگورى معنى كرد و شراب مجازى راشراب عشق و معرفت گرفت.عكس اين نيز ممكن است.شراب حقيقت را شراب معرفت و شراب‌مجازى را شراب انگورى بگيريم.در هر صورت،اين غزل داراى بار معنايى عرفانى است و سخن ازشراب عشق و معرفت و معشوق ازلى در ميان است.]

 ٣ -از جانب او(معشوق)،هر چه هست،سرمستى،غرور و تكبر و از جانب ما همه بيچارگى و

ناتوانى و نيازمندى است.[معشوق مستغنى و بى‌نياز از ماست ولى ما سخت نيازمند او هستيم!]

4-رازى را كه با بيگانه نگفته‌ايم و نخواهيم گفت،با دوست در ميان مى‌گذاريم كه او محرم راز

است.

 ۵ -شرح گيسوى پرچين و شكن يار را نمى‌توان كوتاه كرد زيرا كه قصه‌ى گيسوى او-مانند

گيسوى بلند او-بسيار دراز است.[در ادامه‌ى بيت پيشين،مفهوم عرفانى اين بيت اين است كه اسرارپرپيچ و خم وادى عشق بسيار است.]

 ۶ -بار غم عشق-كه بر دل مجنون سنگينى مى‌كرد-و حلقه‌ى گيسوى ليلى و رخساره بر كف‌

خاك اياز نهادن محمود،نمونه‌هايى است از اين قصه‌ى طولانى.

7-از آن هنگام كه چشم به روى زيباى تو باز كرده‌ام،مانند باز،چشم از همه‌ى عالم دوخته‌ام![با

اشاره‌اى ظريف به اين موضوع كه براى تربيت باز،مدتى چشم او را مى‌بسته‌اند و هنگام شكار چشم‌او را باز مى‌كرده‌اند تا توجهش فقط به شكار جلب شود،خود را همانند باز مى‌بيند كه فقط به روى‌معشوق چشم مى‌گشايد.بازى لفظى با كلمه‌ى باز نيز بسيار جالب توجه است.باز:پرنده‌ى‌ شكارى،باز:گشوده.]

 ٨ -كوى تو مانند كعبه و ابروى تو مانند محراب است و هر كسى كه به كوى تو گذر كند،در برابر

محراب ابروان تو به نماز مى‌ايستد![عاشقان كوى يار را كه محو ديدار او شده‌اند مانند كسانى مى‌بينندكه با خلوص تمام به نماز ايستاده‌اند و محرابشان،ابروى يار است!]

 ٩ -اى ياران مجلس،سوز و گداز دل حافظ را از شمع كه مى‌سوزد و بر محفل روشنايى مى‌بخشد

بپرسيد.[به طور غير مستقيم و پنهانى،شاعر خود را به شمع سوزان تشبيه مى‌كند و مى‌گويد،حال‌دل من،مانند شمع است كه مى‌سوزد و ذوب مى‌شود.]

****

دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها