شرح غزل ۰۱۵- ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
یک شنبه 30 شهریور 1393 7:57 AM
معانی لغات غزل
قدسی: منسوب به عالم قدس، پاک و منزّه.
نقاب: پوشش و حفاظ پارچه یی نازک از توری تیره که بانوان به وسیله بندی بر روی پیشانی خود بسته و در جلوی صورت آویزان نموده در نتیجه آنها قادر به دیدن اطراف و اطرافیان از دیدن چهره آنها محروم بودند.
مرغ بهشتی: کنایه از طاووس است که آنهم مانند حضرت آدم از بهشت رانده شد، معشوق خوش اندام.
درویش نمی پرسی: از حال درویش نمی پرسی.
راه زدن: راه را به قصد دستبرد بستن.
راه دل زدن: غارت دل کردن.
ثواب: اجرِ اخروی.
خماری: خمارین، مخمور، دردسری که پس از صرف شراب و رفع مستی دست می دهد.
چشم خماری: چشم می زده و مست.
جناب: درگاه، آستانه.
سَرِ آب: سرچشمه.
شرابت: شراب تو و در اینجا کنایه از چشمهای مست تو است.
غول بیابان: موجودی افسانه یی و هیولا مانند که در بیابانها به سر برده و مسافرین را گول زده و با خود می برد.
سراب: زمین شوره زار مسطّح که در دل روز و زیر آفتاب در اثر انعکاس زاویه نور از دور به مانند آب نما و دریا به چشم مسافرین آمده و سبب گمراهی و انحراف آنها می شود.
غلط: اشتباه.
خواجه: سرور، ولی نعمت، وزیر، عنوان برای دانشمندان و بزرگان شهیر.
معانی ابیات غزل
(۱)ای فرشته بهشتی! چه کسی روپوش از چهره ات به کنار زده و به دیدارت نایل می آید؟ و ای طاووس زیبا و مرغ بهشتی! چه کسی به تو آب و دانه داده و تو را می پروراند؟
(۲)در این خیال آزار دهنده و جگرسوز که آغوش گرم چه کسی دربرگیرنده و خوابگاه تست، خواب را از چشمان من ربوده است.
(۳)پُرسشی از حال این درویش نمی کنی! از این می ترسم که اندیشه آمرزش و پروای پاداش آخرت در سر تو نباشد.
(۴)آن چشمهای می زده، دل عشّاق را از راه به در بُرد و چنین بر می آید که چشمانت مست و خرابند.
(۵)آن تیر عشوه یی که به سوی دلم رها کردی چندان کاری نبود تا بار دیگر رای درست تو چه اندیشه و اراده کند؟
(۶)(از این که) هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی، بر می آید که آستان و درگاه منزلت بلند است! و ناله ما به آن نمی رسد.
(۷)در این بیابان تا سرچشمه آب راه زیادی است. به هوش باش تا غول بیابان با منظره سراب تو را نفریبد و از راه به در نبرد.
(۸)ای دل! روزگار جوانی تو به اشتباه و غفلت سپری شد. باید دید در این ایّام پیری چه راه و روشی را در پیش می گیری.
(۹)ای کاخ امّید و آرزوهای دل من که جایگاه دلخواه دل منی، از خدا می خواهم که از چشم زخم و بلای روزگار در امان باشی.
(۱۰)حافظ بنده یی نیست که سر از فرمان سرور و ولی نعمت خود برتابد. با من برسر لطف دیرین باز آی که از پرخاش و دلگیری تو آزرده خاطرم.
شرح ابیات غزل
وزن غزل: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
بحر غزل: هزج مثمّن اخرب مکفوف محذوف
*
صورت ظاهر غزل به ویژه در چهار بیت اوّل مشابه غزل عاشقانه بوده و در ابیات بعدی ایهاماتی مشهود است که مربوط به روابط فیمابین حافظ و خواجه جلال الدّین تورانشاه وزیر در بُرهه یی از زمان است. تورانشاه مردی عاقل و مال اندیش و از دوستداران حافظ بود که در مقام وزارت نمی توانست همه اعمال و رفتار دوستان را تأیید کند و فی الجمله مشاهده می شود که گاهگاه حافظ ابیاتی از سر گلایه اشاره به او دارد. در این غزل هم در بیت ششم حافظ می فرماید هر چه ناله و خواهش کردم مورد اجابت تو واقع نشد و در بیتهای بعدی بطورِ مسلّم هشدار و زنهار حافظ مربوط به یک مسئله فیمابین است که چندان معلوم نیست. بالاخره در دو بیت آخر غزل همانطور که شیوه همیشگی شاعر است که پس از گلایه حالت انعطاف و نرمی را در پیش می گیرد به دعاگویی و استمالت پرداخته و به حالت اعتراض و پرخاش قبلی تورانشاه اشاره کرده می گوید لطفی کن و از حال اعتراض و سرزنش به درآمده و با من همچنان باش که اوّل بودی.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش