شرح غزل ۰۰۸- ساقیا برخیز و درده جام را
جمعه 4 اردیبهشت 1394 1:00 PM
معانی لغات غزل (8)
دَردِه: عطا کن، پذیرایی کن.
ساغر: قدح.
دلق: خِرقه، جامه یی که صوفیان روی همه لباسها می پوشیدند.
دلق ازرق فام: خرقه کبود رنگ، و اگر دلق وصله دار بوده به آن دلق مرقّع و اگر رنگارنگ بوده به آن دلق ملمّع می گفتند، دلق ازرق فام یا خرقه کبودرنگ را صوفیان مبتدی بر تن می کردند.
ننگ و نام: جمعاً به معنای شهرت و آبروست.
باد غرور: باد نخوت و تکبّر در سر داشتن.
نافرجام: بد عاقبت، بد فرجام.
افسردگان خام: پژمردگان نارَس (استعاره) دلق پوشان بی خبر از مراحل عشق.
معانی ابیات غزل (8)
(1)1.ای ساقی برخیز و جام می را به گردش درآور و با این کار خود خاک بر سَرِ غم ایّام کن.
2.ای ساقی به ما باده بده تا خاک فراموشی بر سر اندوه و غم ما ریخته و آن را به دست فراموشی بسپاری.
(2)پیاله به دستم ده تا مست کنم و این خرقه کبودرنگ را از سر به درآورده به دور اندازم ...
(3)... هر چند این کار ناشایستی است اما ما دیگر در قید و بند آبرو نیستیم.
(4)می بده! تا کی باد غرور و کبر در سر داشتن؟ ای خاک بر سر این نفس بدفرجام باد.
(5)گرمی آه سینه نالان و خروشان من، خرقه پوشان بی خبر را سوزانده است.
(6)از خاص و عام کسی را محرم راز دل دیوانه خود نمی بینم ...
(7): (و)تنها دل من به یاد دلارامی خوش است که آرام و قرار را از دلم به یکباره ربوده است.
(8)هر کس آن سرو سیم اندام را دیده باشد دیگر به سرو چمن اعتنایی ندارد.
(9)ای حافظً! روز و شب با سختی ها و ناملایمات بساز، آخر روزی به کام دل خودخواهی رسید.
شرح ابیات غزل (8)
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر غزل: رمل مسدّس محذوف
*
از مفاد ابیات این غزل برمی آید که در زمان شاه شجاع و در اوج گرفتاری و ناکامی حاصله از مبارزه با حاسدان قشری سروده شده است. احتمالاً حافظ غزل خواجو کرمانی با مطلع:
ساقیا وقت صبوح آمد بیاور جام را
می پرستانیم در ده باده گلفام را
در خاطر و بدان عنایت داشته است.
و در بیت مقطع تلمیح است به آیه 153 سوره بقره و آیه 25 سوره چهارم و حدیث: الصَّبر مِفتاحُ الفَرَج.
***
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش