شرح غزل ۰۰۴- صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
جمعه 4 اردیبهشت 1394 12:34 PM
معانی لغات غزل (4)
صبا: نسیم ملایمی که در اوایل بهار و پاییز از جانب شمال و مشرق به هنگام صبح می وزد.
لطف: نرمی و مهربانی.
غزال: بچه آهو.
رعنا: گلی که یک روی آن قرمز و روی دیگرش زرد باشد (گل رعنا زیبا) و نیز به معنی زن ساده و نوباوه و کم تجربه.
غزال رعنا: (استعاره) محبوب نوجوان و خوش اندام.
شکر فروش: فروشنده شکر (استعاره) معشوق و محبوب.
تفقّد: دلجویی.
شکرخا: شکر جونده، طوطئی که شکر را نرم کرده و می خورد (شکّرشکن)
غرور: غفلت، فریفتگی.
شیدا: دیوانه، بی عقل، شوریده.
عندلیب شیدا: (استعاره) بلبل بیدل و سرگشته.
خُلق: خوی (استعاره) اخلاق خوش.
اهل نظر: نظربازان، صاحبان نظریه، اشخاص مورد نظر.
رنگ: اثری است که در چشم در نتیجه طول موج انوار منعکس شده از اجسام احساس می شود و رنگهای مختلف، از انوار مختلف با طول موج مختلف در ته چشم حس می شود.
رنگ آشنایی: (استعاره) نشانه آشنایی و روش الفت.
سهی قد: بلند بالا.
حبیب: دوست.
باده پیمودن: باده نوشیدن.
بادپیما: (استعاره) هرزه پو، بیهوده کار، کوشش بی حاصل، بی سرانجام.
وضع: قرار دادن چیزی را به جای خود، و در لغت، قرار دادن لفظ در برابر معنی، و در اینجا به معنای رَویَه و روش.
مسیحا: در زبان سریانی به مسیح، مسیحا می گویند.
معانی ابیات غزل (4)
(1)ای پیک نسیم سحری به آن محبوب خوش اندام بگو که تو ما را به کوه و بیابان آواره کرده ای ...
(2)و چرا آن معشوق شکّر گفتار که عمرش دراز باد از این عاشق شیرین سخن دلجویی نمی کند ...
(3)ای گل، آیا جز این است که فریفتگی حاصل از زیبائیت به تو اجازت نداد که از این بلبل شوریده پرسشی کنی؟
(4)می توان با خوشخویی و نرمی مرغ دل نظربازان را به دام انداخت چرا که هرگز مرغ دانا، با دام و دانه گرفتار نمی شود.
(5)نمی دانم چرا و به چه سبب سیاه چشمان بلند بالای ماه منظر، میل و رغبت به آشنایی ندارند؟
(6)هرگاه با محبوب خود به باده گساری نشستی، به یاد دوستان بی سرانجام خود باش.
(7)بیش از این نمی توان از جمال تو عیب و ایراد گرفت جز اینکه در روی زیبای تو اثری از مهر و وفا نیست.
(8)هیچ جای شگفتی نیست هرگاه زُهره در آسمان با خواندن سروده های حافظ مسیحا را به رقص و سماع وادارد!
شرح ابیات غزل (4)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر غزل: مُجتَث مثمّن محذوف
*
سعدی غزلی به این وزن با مطلع زیر دارد:
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمی شود ما را
1-ظهیر و مولانا و خجندی و عماد فقیه نیز در همین وزن غزل دارند لیکن حافظ از سعدی متأثّر است چه مصراع اول بیت هفتم غزل خود را هم از غزل دیگری از سعدی گرفته فرماید:
جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
که مهربانی از آن طبع و خو نمی آید
و مضمون نیز از سعدی است منتها حافظ به صورتی لطیف تر بیان نموده است.
2-این غزل را حافظ خطاب به شاه زین العابدین فرزند شاه در زمانی سروده است که روابط حافظ و شاه شجاع تیره شده بود و امید به وساطت او نزد پدر را داشته است. در بیت اول منظور از غزل رعنا زین العابدین است و از او در بیت دوم می پرسد که چرا پدرش در حق حافظ تفقّدی نمی کند؟ و در بیت سوم تلویحاً از پسر می خواهد که از پسر بپرسد آیا غرور شاهی مانع از احوالپرسی و استمالت از شاعر است. در بیت چهارم حافظ می گوید با ملایمت و رأفت بهتر می توان اهل نظر و صاحب نظران را به خود جلب کرد و تبعید و حبس و بند دردی را دوا نمی کند. در بیت پنجم شکایت از بی مهری شاه شجاع کرده و در بیت ششم پیغام می دهد که آنگاه که با دوستان خلوت می کنی و در هنگام باده گساری، از دوست قدیمی بی سرانجام خود یادی کن و در بیت هفتم از بی وفایی و بی اعتنایی شاه شجاع گله کرده و بیت سعدی را تضمین می کند و از آنجایی که حافظ آزاد مردی مغرور و خویشتن شناس است در مقطع غزل از زیبایی و لطف کلام خود تعریف می کند. احتمال قوی بر این است که غزلهای ذو وجهین و تعبیری حافظ به ضمیمه نامه و درخواست مشروح برای طرف مذاکرده ارسال می شده و مقصود از اینکار این بوده است که علاوه بر تقاضای مکتوب (که جایی در صفحات تاریخ پیدا نمی کند) غزلی که همان منظور شاعر را در زبان زیبای تعبیر بازگو می کند با صورت ظاهر غزل عاشقانه در صفحات تاریخ ثبت و ضبط گردد و شبهتِ تملّق و مداهنه از قدر و ارزش کلام او نکاهد و این روح آزادی و غرور شاعر را می رساند. در اکثر غزلهای ذو وجهین حافظ پس از تقاضاها که در لفافه ایهام پوشیده شده است در بیت آخر حالت بی اعتنایی و غرور خود را منعکس می سازد و ما به موقع بدانها اشاره خواهیم کرد.
***
شرح جلالیان http://jalalian.ir/
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش